ما که نرفتیم،ولی گویا روز حساب و کتاب و دفتر و مشق،سگ صاحبشو نمی شناسه.مردم تو صف همدیگه رو هل میدن،از هم جلو میزنن،همدیگه رو که ببینن روشونو می کنن اونور،می خواد برادر باشه،همسر باشه،مادر باشه.چه رسد به دوست و آشنا. خلاصه اینکه یکی بیفته هیچ کی نمیاد دستشو بگیره بلندش کنه.
یک فرض بی رحمانه:اینکه انسان ابژه است و کلا "غیر" سوژه.حالا اگه رادیکال بخوایم بهش نگاه کنیم،گمانم میشه یه چیزی تو مایه پاراگراف اول،فقط اینکه این بیگانگی صرفا منحصر به آخر عاقبت نمیشه،هر صبح که از خواب پا میشی فقط خودتی و خودت.
اما مگه جانمایه همه ما
یک چیز نیست؟اگه این باشه شاید اونقدرا هم با هم بیگانه نباشیم.همین میشه یه موقع یک
هم زبان پیدا می کنی،حالا هر کی،میبینی چه حس خوبیه وقتی می بینی تو این دنیای هر
کی هر کی یکی هست که مثل تو فکر می کنه،یا حس می کنه.
این جوری به ذهنت میاد یعنی بد می شد جا اینکه مادر بچه شو نشناسه و نمیدونم کی
فلان کسشو،اونجام اگه یکی میفتاد،چند نفر بودن که دستشو بگیرن و بلندش کنن،ولو جو
خیلی دلچسب نباشه.
چقدر خوبه که وبلاگ داری فیلی. خلائی که من حس میکنم. یک سری مخاطب کم تعداد ِ باکیفیت. برعکس شبکه های مبتذل اجتماعی. کاش منم یه همچین دیواری داشتم یک چیزایی مینوشتم روش و یک چن نفری هم التفاطی بهش میکردند. هرچند همیشه دوست داشتم روی دیوار مردم بنویسم.
در عصری زیست میکنیم که اندیشه وزی و تفکر مرده است. همه چیز در این آبژههای مبتذل خلاصه میشود. انسان یعنی پول و ماشین و لباس و ثروت. چیزی که در اینجا گم میشود ذهنیت است و خود ِ خویشتن آدمی. و انسانهای سطحیتر و بی احساستر که مثل ماشین، مثل ربات فقط آبژه را میشناسند و سابژه در آنها مُرده است.
منم واقعا راضیم از اینکه اینجا و خواننده هاشو رو دارم.
اینجا دست ادمو بگیرن اونور پیشکش…!
اما این حس خوبی که بعضیا ب ادم میدن ُ نمیشه انکار کرد کاش اونورم باشن.
خوبی؟
حالا اونور که معلوم نیست چه خبره،مشکل من با این کانسپت تهدید و ارعابیه که شرافت انسانها و وجودشون رو اینقدر پست جلوه میده.
قربانت بد نیستم!
اما تنهائی همه جا هست ؛ حتی اگه کسانی دستتو بگیرن و از روی زمین ، زیر پای بقیه بلندت کنن توی حقیقت فرق نداره . تو هستی و همه کارهائی که توی این دنیا کردی . حتی اگه یه ساعت قبلش یکی دستتو گرفته باشه و بلندت کرده باشه !
انسان موجود بدبخت معصومیه..... من به این اصل معتقدم....
بدبخت آره معصوم رو شک دارم.البته حقارت انسانها هم به خاطر همون بدبختیشون بیشتر ترحم برانگیزه،تا نفرت انگیز.
وقتی خداوند ساکت است می توان هر ادعایی را به او نسبت داد...
(از نمایشنامه شیطان و خدا- سارتر)
آفزین
پس با این حساب اونورم شبیه اینوره اما چون کسی نرفته ببینه یه مقدار دوز وحشتش بالاست که اونم احتمالا برای تاثیرگذاری بیشتره.
امروزه روز ما مگه نقدا فرقی داره با روز حساب کتاب؟!
کی کیو میشناسه؟ کی دست کیو میگیره ؟!
عه
شما مطمئنی اونوری هست اصلا؟
من وقتی فکر میکنم همه مثل همیم.خیلی از کسی ناراحت نمیشم.همه همینیم!