مادر عزیزم
،سلام.امیدوارم که خوب باشی.
از من درباره اوضاع و احوالم و کار و بارم پرسیده بودی.دوره ارشدم هم رو به پایان
است و دلم میخواد با یک جمله کوتاه این یک سال و نیم گذشته رو برات تشریح کنم: تا
حالا این تعداد ابله یک جا دور هم ندیده بودم.
خیلی عجیبه که همه چیز این قدر تحت تاثیر تمایلات جنسی و امیال پنهانی افراد
باشه.البته تا حدی درک می کنم ،بالاخره بیست و خرده ای سالگی موعد مناسبی برای جفت
یابیه ،و برای برخی افراد این امر دغدغه ای جدی به شمار می آید.ولی شاید اگه آدمها
رو شصت هفتاد سالگی میفرستادند دانشگاه ،بازدهی بیشتری داشتند.خدا پدر مادر فروید
رو بیامرزد.
دیگر اینکه...باید کم کم آماده ی سربازی رفتن بشوم.راستش خیلی حس ویژه ای ندارم.شاید
بی تفاوت...راستی یکی چند روز پیشا بهم می گفت تو خیلی بی تفاوتی نسبت به همه
چیز.به نظرت من خیلی بی تفاوتم؟بده یا خوبه؟یکی از دوستام خیلی آدم بی تفاوتی
بود.ببین چی بود که من دارم می گم.کارش به جاهای باریک کشید.من نمی خوام کارم به
جاهای باریک بکشه.بعید میدونم بکشه.تازه من در مورد یکسری مباحث نه تنها بی تفاوت
نیستم ،خیلی هم تفاوت دارم.مثلا یادت باشه آخرین باری که دیدمت داشتم بهت می گفتم
دوست داشتم یه زخم روی صورتم داشتم که از پیشونیم شروع می شد ،ابروم رو می شکافت و
توی ریشم گم می شد.یا اینکه بدک نمی شد اگه یه نمه می لنگیدم و یه عصا دستم می
گرفتم تلک تلک.بر جذبه ام می افزود.یا اینکه دوست داشتم دویست تا حرومزاده در نقاط
مختلف دنیا داشتم ،تو پیری هر جای دنیا که می رفتم یه کاغذ آدرس دستم می گرفتم ،زنگ
درو می زدم ،یه دختر خوشگل در رو باز می کرد و من بهش می گفتم من باباتم.بعد درو
تلک روم می بست.وقتی اینارو برات تعریف می کردم بی تفاوت بودم؟نه ،این تو بودی که
بی تفاوت و با کمی نگرانی نگاهم می کردی.
امضا : یگانه فرزندت ،یزدگرد.
بی تفاوتی همراه با انفعال کمی نگران کننده است،اما نوعی بی تفاوتی پویا هم وجود داره که نمایانگر بی اهمیتی پیشامدها افکار احساسات و هم نه ذات پنداری! با آنهاست که اتفاقا آدم رو آرام و خوشرو میکند.
ببخشید تو دردودل پسر و مادر دخالت کردم.
این بی تفاوتی پویا نهایت فرزانگیه واقعا.
با توصیفت از دوره ارشد به شدت موافقم...دانشگاه رفتن علی الخصوص تحصیلات تکمیلی بهترین و مودبانه ترین بهانه برای پیدا کردن جفت مناسب هستش... سلامتی اونی که رفیقاشو به دویست گرم نفروخت...
خیلی وقت بود از یزدگرد ننوشته بودی ، دوست داشتم نوشته ات را. چرا یه متن طولانی مثل داستان کوتاهش نمیکنی؟ بیست سی صفحه؟ خیلی خوب میشه ها
بهش فکر کردم قبلا...شاید یه موقع همچین کاری کردم.
متاسفانه تو ایران تنها جایی که دیدن جنس مخالف توش توجیه داره دانشگاهه که ملت برای جفت یابی میرن توش. چه میشه کرد
با این تفاسیر باید تصنیف معروف پرسون پرسون یواش یواش اومدم در خونه تون رو با ورژن جدید ذیل زیر پنجره دلبرت بخونی :
لخ لخ کنون ، کشون کشون خزیدم در خونه تون
جای تیزی رو صورتم ، رسیدم به محله تون
لیوان چای در دستم ، کنار جوق ، بنشستم
از پنجره مرا دیدی ، ازوحشت جیغ کشیدی وا ا ا ای
:-)
شاهکار
:)
آیا آن چیز که مهم است ، از آن چیز که مهم نیست، مهم تر است؟؟؟
می خواهی مرا در دام الفاظ گرفتار کنی؟
:)
امضا : یگانه فرزندت ،یزدگرد
؟
تو که چند وقت پیش تز دادی عروسی خواهرتونه! :|
چون من منم.یزدگرد هم یزدگرده.
یزدگرد کاراکتر پرورانده ذهن منه،(حالا چقدر الکن و چقدر پرداخته شده،بماند) خود من نیست.
گرچه شباهت هایی هست،اما تفاوت هایی هم هست.
ای بابا! برای من روشن نبود، فکر میکردم جریان اینه که "من یزدگردم" :|
الان شیرم فهمیده شد!
بی بازگشت!!!
جمعه صبح برگشتم. ده روز کافی بود برای اینکه مطمئن بشوم نمی توانم
با این وضعیت این شخص یه شب درحالیکه لخ لخ کنان میرفت در خونه رو وا کنه از پله ها میوفته و بلای ناجوری سرش میاد! البته دکترا گفتن اگه هنوز رویای شکارو داشته باشه امید به زنده موندنش هست!
راستی فیلتر شدی ؟؟! یکی دو هفتهست کروم میره تو تایم اوت وقتی آدرستو میزدم!
احتمالا اشکال از گیرنده بوده مشکل مشابه گزارش نشده!
از دوره ی ارشد تنها چیزی که به خاطرم مونده عجله ایه که همیشه داشتم..
کلا نفهمیدم چی بود چطور بود چگونه گذشت..
بی تفاوتی مهلکه... به یزدگرد بگو درمان کنه ...
1. شما همسر قابل اعتمادی میشید! نمیشه اسمشو گذاشت باوفا، چون رفتارتون کلأ همینه و علتش شخص خاصی نیس!
2. بی تفاوتی نسبت به "بعضی" چیزا خوبه، ولی زیادیش هم مشکلسازه، و واضحه که شما مشکل دارید!!!
آره خودمم فکر می کنم همسر قابل اعتمادی میشم نشدم هم مهم نیست فوقش طلاق می گیرم.
جالب بود و قابل تامل. از اینها بیشتر بنویسید.
سال نو با تاخیر فراوان مبارک. امیدوارم سال خوبی داشته باشید و البته کمی تفاوت:)
مرسی چشم.
به هم چنین:)