انتها

در خواب دیدم به آخر زمین رفته ام.منتهی الیه جنوبی کره زمین.جنوبی ترین نقطه ی آمریکای جنوبی.

با اشتیاق و کنجکاوی پیاده به سمت جنوب می رفتم.باید به اقیانوس می رسیدم.اقیانوس نشانه ی پایان خشکی بود، و پایان زمین.

محیط به شدت سوررئال بود، شبیه نقاشی های سالوادور دالی.


زمین خشکی بود با چند بلوک مسکونی قدیمی و خاک گرفته به سبک ساختمان های کمونیستی.انگار محله ای جنگ زده و خالی از سکنه بود.این گویا آخرین آثار انسان پیش از رسیدن به انتهای زمین بود.بعد از آن دیوارچه ای کشیده شده بود و تابلویی که اخطار می داد این راه که می روید به انتهای زمین ختم می شود.

از دیوارچه که گذشتم دیگر زمینی بایر پیش رویم بود.آبی اقیانوس پیدا بود.در زمین بایر که می رفتم،جانورهای عجیبی دیدم که زوزه کشان از کنارم، روی دو دست و دوپا به سمت اقیانوس می دویدند.سیاه بودند و موهای بلندی سراسر بدنشان را پوشانده بود.


به آخر زمین رسیدم.اقیانوس وحشی بود و ناآرام.ساحل پر بود از جانورهای سیاهی که روی دو دست و دو پا می دویدند و جیغ می کشیدند، جانورهای انتهای خشکی.



نظرات 7 + ارسال نظر
اندراحوالات من و اینجانب دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 18:24 http://aidasaam.blogfa.com

باید دید اخیرا شبا شام چی میخوری :-)

معنی نداره آدم هرشب هرشب خواب ببینه رفته یه ور عجیب غریبی که! مغزت ددری شده :-)

نه خانم اینو تقریبا یه سال پیش دیدم الان صرفا نوشتمش..

تراویس سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 01:32 http://travisbickle.blogsky.com/

خواب های خوبی میبینی
منم خواب دیدم رفتم استانبول.
کاش بیدار نمیشدم.

من یه بار جدی جدی رفتم استانبول
چند باریم تو خواب

پریسا سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 14:45 http://starsss.blogfa.com

عجب خوابی !
بیشتر شبیه یه اثر هنری بود...

به ویژه پایان بندیش

هولدن کالفیلد سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 22:26 http://insidemonster.blog.ir/

آخر خوابت توی فاز اول 2001: یک اودیسه فضایی شد چرا؟ :|

ندیدمش

سیمین پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:13

نمیدونم چرا یاد کمدی الهی دانته افتادم

یکی از تفریحات کودکیم دیدن عکسای اون کتاب بود با توجه به حجمش هیچ وقت سمت خودندش نرفتم

آناهیتا یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 20:30 http://farfalla.blog.ir/

یاد یه قضیه ای افتادم, دبستان که بودم دختر همسایه مون از حماقت من سو استفاده می کرد و می گف می دونی چیه, من یه قدرت خاص دارم و می تونم همزمان چند جا باشم.
الانم هم اینجام هم تو یه صحرای آمریکای جنوبی, بعد شرو کرد بیابوناشو توصیف کردن, و جونورایی که توی اون صحرا بودن و کایوت ها و کولی ها و اینا...

البته خودمونیما, یجورایی می فمیدم داره خالی می بنده اما خوشم میومد از داستاناش :))

آویشن پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 15:25

احیانا قبل از خواب داشتی فیلم دنیای ژوراسیک رو نگاه نمیکردی استاد؟
متن و آدم میخونه،سکانسای فیلم میاد جلو چشمم.برو واسه قسمت داستان تعریف کردن خندوانه یه تست بده،100% قبولی :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد