در بنارس، مرگ تنها راه رهایی از چرخه زندگی است.

دهم تا بیستم فروردین میرم هند. برنامه ای که ریختم اینه که 4 روز اینطورا دهلی و جیپور و آگرا، بعد با قطار برم بنارس 5 روز اینا اونجا و بعد دهلی و برگشت. توی کاوچ سرفینگ یه ایونتی دادم، تو دهلی و جیپور چند نفر گفتن بیا خونه ما، توی بنارس هم میرم یه باشگاه آموزش یوگا که یه استرالیایی می گردونه می مونم اگه خدا بخواد. اقامت مجانیه (یه اتاق کوچیک با چهار تا تخت داره) ولی برای هر جلسه یوگا اگه بخوام برم  15 هزار تومن و برای هر وعده غذا 5 هزار تومن باید پول بدم (خوبه نیس؟). میخوام یه چیزی براشون ببرم پسته یا یه آلبوم موسیقی ایرانی یا همچو چیزی (قالیچه پرنده فکر کنم خودشون دارن).

تو دهلی و جیپور و آگرا میدونم با چی طرفم ولی بنارس به نظر شهر عجیبی میاد. تو هندوییسم و بودیسم برای رهایی از چرخه زندگی دوباره (چرخه شکنی) و رسیدن به آرامش و توازن مطلق (نیروانا) وصیت می کنن خاکستر جنازشون رو توی گنگ بریزن. بعضیام مث که میان میشینن روی گاتاهای حاشیه گنگ تا بمیرن. اعتقاد دارن که آب گنگ هم مقدسه و روح آدم رو از گناهان پاک می کنه. حتما سحر باید برم لب گنگ. اصلا داشتم فکر می کردم یه شب کلا برم لب گنگ بشینم تا طلوع خورشید. شمع روشن می کنن توی شب.


مخملباف: ... بنارس ،آن شهر عجیبی که من توصیه من کنم اگر خواستید تنها به یک جا در دنیا سفر کنید، بروید به شهر  بنارس . ان جا عجیب ترین شهری است که من در عمرم دیده ام. تقریبا در فاصله یک کیلومتر از حاشیه رود گنگا که از شهر بنارس عبور می کند، دوازده مذهب رسمی دنیا اماکن مقدسه دارند. و در طول سال میلیون ها آدم در کنار یا درون این رودخانه خدایان خود را عبادت  می کنند. بعضی از مردان و زنان حتی برهنه عبادت می کنند. برهنگی در این فیلم جنبه سکسی ندارد، بلکه جنبه آیینی و دینی دارد.

صلح جو: شوک آور است و عجیب و غریب.

مخملباف: از آن شوک آورتر وقتی است که شما در آن شهرید. در تمام روز و شب در این شهر از همه جا بوی کباب می شنوید. و این بوی تن انسان است که دارد بر اتش سوخته می شود. و شما پس از این تجربه تا مدت ها نمی توانید گوشت بخورید. در هر روز حدود چهار صد مرده به این اب این رود رها می شود. من تنها یکی از آن مرده ها را در فیلم نشان می دهم. علاوه بر این هر روزه خاکستر چهارصد مرده دیگر هم که سوخته شده اند به این رودخانه ریخته می شود اما هم چنان شما شاهدید که در هر لحظه مومنین ادیان مختلف می آیند و در همین آب پر از مرده و پر از خاکستر مردگان غسل می کنند و از آب رودخانه می خورند...


من نمیدونم دنبال چیم. نه که یهو فاز عرفان شرقی و اینا بخوام وردارم، یه کم ناآرومم کلا تو زندگیم. گفته بودم که بدم نمیاد بمیرم، اگه مرگ توازن و آرامش مطلق باشه که خیلی خوبه. انی وی، اگه خودم کامل نرفتم توی آب (پاهامو که میکنم تو آب)، حداقلش اینه که یه گردنبند تسبیح طور دارم که دوسش میدارم، اونو میکنم تو آب قشنگ. بعد تا آخر عمرم میندازم گردنم بمونه.

نظرات 13 + ارسال نظر
شهرزاد پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 19:08

وااییی.... منم تحت تاثیر عرفانشون بودم ی مدتی شدیدا...‌ و واقعا دلم میخواد این کشورو یه روز ببینم.... جای من از همه چیزای اعجاب انگیزش شگفت زده شو...جای من بچرخ لا به لای تموم رنگ ها و سنت ها و تفکرات متفاوت :(

اوک لب گنگ یادت می کنم:)

اندراحوالات من و اینجانب پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 19:20 http://aidasaam.blogsky.com

هر آدمی که دنبال گمشده میگرده ، بسته به مود ش ، فک میکنه صندوقچه اسرار رو یه سمتی از جهان هستی چال کرده ن . یکی کنار گنگ مقدس یکی توی پامیر یکی توی کعبه ، بعضیا م حتی توی بنگ و شراب دنبال التیام دادن به روح آشفته شون هستن .
بچگی من شبیه دخترای هم سن و سالم نبود . 14 سالم بود که سری کتابهای تعلیمات دون خوان رو تموم کردم . قبلش تقریبا مسلمون بودم . دانشکده منو به سمت هند هل داد . بهاگاواد گیتا میخوندم . ولی سوالاتم بیشتر میشد . معمولا هم به دلیل مثل معروف بقال و ماست همیشه شیرینش به مبلغای مذهبی اطمینان ندارم . کتاب میخوندم و فکر میکردم و کمتر به نتیجه میرسیدم . اینکه چرا اگر یه مذهبی انقدر جاسنگین و خوب و گوگولی و هورا به نظر میاد پس کنارش اینهمه فقر و اینهمه کاست های مختلف و نجس چیکار میکنه . کنار مذهب خودم اینهمه ایراد های گنده ی بی جواب چی میگه . چرا باید اگه بخوای مسیحی خوبی باشی لزوما باید بزغاله باشی و اگه بهت سیلی زدن اون ور صورتت رو تعارف کنی . چرا بعضی آیین ها انقدر توی مذهب بودا احمقانه ست . بعد تصمیم گرفتم به اسم ادیان بسنده نکنم وکاری رو که فطرتم میگه شنیع و غیر انسانی نیست انجام بدم و تاجایی که بشه به چیزی در جهان پیرامونم عمدا صدمه نزنم . این شد دین من .
اگه روزی برم هند یا هر نقطه ای از دنیا ، قطعا به دنبال چیزی نمیگردم که نا امید نشم . فقط میرم برای دیدن و ثبت کردن . درست مثل یک مستند ساز .

تقریبا با کل حرفات موافقم. آدم نهایتا باید تو خودش بگرده نه جای دیگه.

شیخ(ع) جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:59

آرامگاه سرمد کاشانی هم برو ببین...
دلت آروم...

کیستی ای شیخ

پسرک مزخرف.. . جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 15:37

برو.. سفر بی خطر ..اگرم دوستداشتی یه روز یجا قرار بذار بیام تا باهم خودکشی کنیم.. اونجا رفتی تا می تونی ثبت کن هرچی که میبینی و حس می کنی .. .

!thanks buddy

م ر ی م ی شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 10:58

عالی...عالی....
منم بودم همینکارو میکردم...حیف نمیتونم برم...
اون مدرسه یوگارو خوب اومدی .اگه میشد بیشتر بمونی و یه سری تعالیم توی بعضی معابد میدیدی که بهتر هم میشد...
مطمئنم روح ناآرومت حض میبره...
اگه تونستی پیش یکی از اساتید و روشن بینان هم بری تجربه خوبیه...کسی رو میشناختم که رفته بود پیش یکی از فرزانگان اونجا و تاریخ مرگش رو بهش گفته بود...درست در همون تاریخ اون فرد تصادف کرد و فوت کرد...
مشتاقانه منتظریم برگردی و برامون بنویسی

بیشتر که فک کنم باید مثلا 6 ماه برم بمونم برا تعالیم و اینا! البته تبت و معابد بودایی ژاپن مناسب تره برا مراقبه تا بنارس.
حتما میرم پیش این مرتاضا باهاشون معاشرت می کنم. ببینم نظرشون در مورد کارمای من چیه

پریسا یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 16:33 http://starsss.blogfa.com

تصور اینکه تو اون شهر همیشه بوی کباب انسان میاد حالمو بد کرد. من که یک لحظه هم نمیتونم همچین هوایی رو تنفس کنم اما امیدوارم به تو خوش بگذره. به هر حال دنیا رو گشتن و دیدن ، تجربه ی فوق العاده ایه .

فک کنم اغراقه البته این که همه جاش مدام بوی گوشت سوخته بیاد

شیخ(ع) دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 11:10 http://tahavo-70.blogfa.com

سلام...
یه جا مانده از سفر هند:))

chesh ma roshan

پگاه سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:32 http://fakhteyeepegah.persianblog.ir/

انسان های مسخ شده با مذهب. میخوای بری خلسه ببینی

همه مسخیم بابا با یه چیزی

تراویس دوشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 10:26 http://travisbickle.blogsky.com/

امروز نهم فروردین هست و تو فردا میری تا خودت رو کنار رود گنگ پیدا بکنی
دلم میخواد بهت خوش بگذره.اونجا در کنار سفر معنوی و سلوک عارفانه و رسیدن به نیروانا با چند تا فاحشه میانسال هندی هم بخواب.من فکر میکنم اونا هم حرفایی واسه گفتن داشته باشن.
در هر صورت امیدوارم بهت خوش بگذره.امیدوارم به کمال مطلوبت برسی.
منو کنار اون رود پر از خاکستر به یاد بیار.

قربونت:) ایدز می گیرم بیخیال
یادت می کنم

شیخ(ع) چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 13:53

خیلی منتظرم برگردی و بشنوم...
سرت سلامت...

م ر ی م ی چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 22:16

برگشتی ??!!

آویشن یکشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 19:25 http://dittany.blogsky.com

سفر به هند به نظرم خیلی خوب باید باشه.
قطعا بهت خوش گذشته.
من که یه دوست هندیم از کی داره میگه برم پیشش ولی هنوز نرفتم.میخوام بمونم چند سال دیگه سر فرصت برم چند روز پیشش بمونم.
حالا جدا از هند کلا مسافرت خیلی خوبه کلی تجربه جدید وارد زندگی آدم میشه.فقط یه مشکل کوچولو این وسط هست که همیشه آدم وقت و پول سفر خارجی و نداره

عقب ننداز برو. فقط زمستون برو نپزی

آویشن دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 17:14 http://dittany.blogsky.com

فعلا که پولش نیست ولی چشم بوام برم زمستون میرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد