خب ببین ، اگه مخاطب آدم نوستراداموس باشه ، این خیلی هم رومانتیکه که آدم از عشق رنگش به قول شعرا زعفرانی بشه و چون شمع آب بشه ، در دل هم آب بکشه و معشوق رو جفاکار سنگدل خطاب کنه .
خب حالا این کامنتو ولش ، جدی خوب میشد ا ، اگه بقیه از رنگ رخسار آدم سر درون رو میخوندن . یه مدت من فکری شده بودم که اگه روی پیشونی آدم ازین نوارای نوشته دار رد میشد و فکر آدمو اونجا مینوشت چجوری میشد . بعد فکری تر شدم که اگه تصاعدات بدن آدم رنگی بود چجوری میشد . بعد کار به جاهای باریکتر کشید ، خوابایی رو که آدما میدیدن صدا دار تصور کردم . بعد دیدم اومدن با اون لباس صورتی برعکسا ببرنم توبه کردم .
تنها چیزی که تا به امروز از نگفتنش پشیمون شدم همینه!
وتنها چیزی که به خاطرش دوس دارم خودمو سرزنش کنمم همینه...
خوب نیست دیگه...
باز خوبه نگفتی "هرگز ندانستی دوستت داشتم و نمیدونی که ممکنه هنوز هم دوستت داشته باشم و تازه اگه بدونی هم دیگه فرقی به حالم نمیکنه":))
چه خوب که ندانست...
فکرش را بکن میگفتی و بعد مجبور میشدی هرهفته در چشم هایش نگاه کنی و باز دوستش داشته باشیو سعی کنی به روی خودت نیاوری که به روی خودش نمیاورد هرگز دوستت نداشت.
1- خو بهش میگفتی!
2- خوب شد بهش نگفتی وگرنه حالا بعد سعی میکرد که هرگونه رابطه خاصی با تو رو انکار کنه و حالیش نباشه که چی میگه و چون هوش عاطفی به شدت پایینی خواهد داشت نمیتونست به عمق رابطه اش با تو پی ببره!
در مورد محتوا حرف نمیزنم! چون خیلی ریز معلومه دوست نداری بهش اشاره ای بشه!
این اون روی انسانی ایه که من تو کلمه کلمه ی اینجا همیشه میدیدم!
یزدگرد اینو گوش کُن ، من هنوزم دلم میگیره انتخاب اولمه:
http://pleer.com/en/tracks/6763872dYYQ
یزگرد این قسمت یادداشت مهمون رو فعال نمی کنی؟ یعنی اصن جرئت فعال کردنش رو داری؟ ( یعنی واقعن نو اف فی یر؟) منم می خوام یک چیزی بنویسم با این مدخل: « و تو دانستی که دوستت داشتم و ...»
شایدم یه چیزی درباره ی سیفیدا بنویسم که مثلا سیفیدو بردن جهنم؛ گفت پوستم حساسه و می سوزم اینجا. کرم اگزما درماتیتم رو نیاوردم.
لطفا از گذاشتن کامنت با مضمون "خو بهش می گفتی" خودداری نمایید.متشکرم.
no pain...no gain...
بعضی وقتا پذیرفتن افتادن اتفاقاتی که نباید بیفتن بد جوری شکنجه آوره...
این اولین پست عاشقانه ی اینجاست ! :)
یاد بیت حافظ افتادم "گفتم آه از دل دیوانه ی حافظ بی تو / زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه ی کیست؟!"
منظور اینکه شایدم میدونسته...
همیشه هم که نباید گفت ؛ اگه میخواست میشنید [بی انصافانه ترین قضاوت]
خب ببین ، اگه مخاطب آدم نوستراداموس باشه ، این خیلی هم رومانتیکه که آدم از عشق رنگش به قول شعرا زعفرانی بشه و چون شمع آب بشه ، در دل هم آب بکشه و معشوق رو جفاکار سنگدل خطاب کنه .
خب حالا این کامنتو ولش ، جدی خوب میشد ا ، اگه بقیه از رنگ رخسار آدم سر درون رو میخوندن . یه مدت من فکری شده بودم که اگه روی پیشونی آدم ازین نوارای نوشته دار رد میشد و فکر آدمو اونجا مینوشت چجوری میشد . بعد فکری تر شدم که اگه تصاعدات بدن آدم رنگی بود چجوری میشد . بعد کار به جاهای باریکتر کشید ، خوابایی رو که آدما میدیدن صدا دار تصور کردم . بعد دیدم اومدن با اون لباس صورتی برعکسا ببرنم توبه کردم .
بخند بابا ، بخند :-)
بالاغیرتا غلطای املایی ادمم تصحیح کن ، خط اول آه بکشه س . په نه په ، جانمازه ، آب میکشن !
والا. . .
تنها چیزی که تا به امروز از نگفتنش پشیمون شدم همینه!
وتنها چیزی که به خاطرش دوس دارم خودمو سرزنش کنمم همینه...
خوب نیست دیگه...
باز خوبه نگفتی "هرگز ندانستی دوستت داشتم و نمیدونی که ممکنه هنوز هم دوستت داشته باشم و تازه اگه بدونی هم دیگه فرقی به حالم نمیکنه":))
چه خوب که ندانست...
فکرش را بکن میگفتی و بعد مجبور میشدی هرهفته در چشم هایش نگاه کنی و باز دوستش داشته باشیو سعی کنی به روی خودت نیاوری که به روی خودش نمیاورد هرگز دوستت نداشت.
این متن انگلیسی یاد آور فیلم ice man ه برام!
قیافه اش آشناست..
1- خو بهش میگفتی!
2- خوب شد بهش نگفتی وگرنه حالا بعد سعی میکرد که هرگونه رابطه خاصی با تو رو انکار کنه و حالیش نباشه که چی میگه و چون هوش عاطفی به شدت پایینی خواهد داشت نمیتونست به عمق رابطه اش با تو پی ببره!
در مورد محتوا حرف نمیزنم! چون خیلی ریز معلومه دوست نداری بهش اشاره ای بشه!
این اون روی انسانی ایه که من تو کلمه کلمه ی اینجا همیشه میدیدم!
یزدگرد اینو گوش کُن ، من هنوزم دلم میگیره انتخاب اولمه:
http://pleer.com/en/tracks/6763872dYYQ
یزگرد این قسمت یادداشت مهمون رو فعال نمی کنی؟ یعنی اصن جرئت فعال کردنش رو داری؟ ( یعنی واقعن نو اف فی یر؟) منم می خوام یک چیزی بنویسم با این مدخل: « و تو دانستی که دوستت داشتم و ...»
شایدم یه چیزی درباره ی سیفیدا بنویسم که مثلا سیفیدو بردن جهنم؛ گفت پوستم حساسه و می سوزم اینجا. کرم اگزما درماتیتم رو نیاوردم.
هرگز ندانستی که من چقدر به شجاعتت احتیاج داشتم!!!
این احتمالا جمله طرف مقابله!
چون پیر شدی میلاد از میکده بیرون آی
این گونه جنگولک بازیا ، در عهد شباب اولی :))))
پ.ن: چون اطلاعی ندارم کامنتم اینجوریه ، خواستی اطلاع بده:دی
ای بابا.. ای بابا.. چه میشه گفت..
.
.
سلام..
رمزم همون قبلیه دلت خواست سرکی بکش
آه
http://matchbox.persianblog.ir/
این آدرس جدید بنده است...گر چه این حکایت آدرس های جدید من حکایتی است قدیمی!
خب بهش نمی گفتی
...
پاشو بیا ببین چی کار کردم من!!!
http://blueground.blogsky.com/1392/10/29/post-60/%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%AA%D8%B2%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%BA%D9%85-%D8%AA%D9%84%D8%AE-%D8%B1%D9%87%D8%A7-%DA%A9%D9%86-
عکست چه قدر خوب شده...
یزدگرد ، قصه های ناتمام تالکین ترجمه شُد! بدو برو بگیر تا تموم نشده هلاکو!!!
آپ نکن!!!