دوم سوم راهنمایی بودم دو تا فنچ داشتم که خیلی دوستشون می داشتم.در قفسشون باز مونده بود یک شب، پریده بودن و بیرون و گویا کلاغ خورده بودشون.اون صبحی که مامانم بیدارم کرد و این خبر هولناک رو بهم داد هیچ گاه فراموش نخواهم کرد.کلی گریستم و اینا.
یک وبلاگی هم داشتم اون موقع تو همین بلاگ اسکای که تازه تاسیس شده بود، اسمش رو
گذاشته بودم شهرفرنگ.با توجه به کج تابی معمولی که مغز افراد در اون سنین داره
مشخصا بیشتر محتویات وبلاگم شیرین بازی و دلقک بازی و چرند و پرند نوشتن بود.کلا
از اون اوایل بلوغ تا حدود 17 سالگی پسرا کل یوم مغزشون اروره.فکر می کنن بامزه ن،
ولی اصلا خنده دار نیستن.فکر می کنن شیرینن ولی حقیقتا چه از لحاظ ظاهری چه رفتاری
بسیار هم تلخ هستند.من اگه کاره ای باشم همه افراد این سنینی رو مجبور می کنم بین
زود بزرگ شدن و تبعید از کشور یکی رو انتخاب کنند.هرچند منم از این قاعده مستثنی
نبودم.بگذریم.
اون فنچام که مردند، و یک مقدار که از غمشون فارغ شدم، به ذهنم رسید از مرگ فنچ
هام میتونم برای جذب مخاطب برای وبلاگم استفاده کنم.رفتم تو وبلاگم نوشتم وای وای
دو تا فنچ هام رو کلاغ خورده بعد یه شعر مسخره زیرش نوشتم که ای کلاغ چرا فنچ هامو
خوردی و اینا.گام دوم و مهم برنامه کامنت گذاشتن برای وبلاگ های پربازدید و
سلبریتی ها بود با این مضمون که بنده دو تن از عزیزانم رو طی حادثه ای از دست داده
ام و برای اطلاعات بیشتر به وبلاگم مراجعه کنید و این حرفا.برا کلی وبلاگ گذاشتم
مثلا زیتون و خورشید خانوم و اینا که اون موقع رو بورس بودند.
کمابیش پروژه جواب داد، یک عده خوبی اومدن و تقریبا همه گفتن ترسوندی ما رو و خدا
فنچاتو رحمت کنه و موش نخوردت و این حرفا.منم مسرور از موفقیت نسبی و ضمنی پروژه
اول پروژه دوم رو کلید زدم.
یه شب میخواستم با پدرم برم یه برنامه شام که با همکارانش تو یه رستورانی داشت، شک
داشتم برم یا نه.رفتم اول ماجرا رو تو وبلاگم توضیح دادم، که آره به نظر شما آیا
من از کباب کوبیده بگذرم یا ارزشش رو دارد که به خاطر کباب بروم میهمانی که آدمها
رو نمی شناسم و از این جفنگیات.بعد باز رفتم تو وبلاگ ملت کامنت گذاشتم من در یک
دوراهی سخت گیر کرده ام و واقعا نمی دانم چه کار کنم، لطفا برای اطلاعات بیشتر به
وبلاگ مراجعه کنید.
این بار واکنش ها قدری متفاوت بود.یک کامنت رو مشخصا یادمه طرف نوشته بود به جای
کباب برو ک... و خ... تناول کن تا یاد بگیری نری وبلاگ ملت کامنت دری وری
بذاری.کامنت تکان دهنده ای بود.بعد از این یک مقدار رویکردم در وبلاگ نویسی رو
تعدیل کردم و بیشتر به نشر شر و ورهای بی اهمیت روزانه ام پرداختم.هرچند یکسری
نوشته طنز طور هم مینوشتم که بعضی هاشو یادمه و دارم و همچی یه نیمچه قریحه ای هم
داشتم از حق نگذریم.
رفته بودیم شمال خوزستان با گروه دو سه روزی که طبیعتش خیلی خوبه، جنگلای زاگرس.یه مینی بوسی تو کار بود که خیلی کاراکتر خوبی داشت، سه تا عکس میذارم از مینی بوسه در سه فریم.آخرای خطه دیگه.
پی نوشت اول:این پست به نظر خودم خیلی جذابه چرا هیچ کی کامنت نمیده.فکر کنم باز باید از اون پروژه ها کلید بزنم.
پی نوشت دوم:Watching "House of Cards",Such an intense drama
پی نوشت سوم:به نتیجه ای رسیدم، این که یک قدرت مهم پنهان نکردن ضعف ها و نترسیدن از بیان اونهاست.
و همچنان پی نوشت ها در پی می آیند...
پی نوشت چهارم:هفته ی پیش حکمی جدید دریافت کردم.من بازرس علی البدل شرکت مهندسین مشاور آران هستم.تا اطلاع ثانوی هیچ گونه حقوق و شرح وظایفی وجود ندارد.احتمالا وجود هم نخواهد داشت.یک موقعیت کاری به شدت کافکایی.
پی نوشت پنجم:The fact that you don't like some people,has nothing to do with the more important fact that you might need them.(جمله رو خودم سرودم و حق مولفش متعلق به خودمه)
پی نوشت ششم:گویا همه سرویس های وبلاگ به جز بلاگ اسکای به فاک عظمی رفته اند.تسلیت می گم.حوصلتون سر رفت همینجوری هی بیاین وبلاگ من آمار بازدیدم زیاد شه.
پی نوشت هفتم:یه مصاحبه بی بی سی با محمدعلی سپانلو داشت نشون میداد، نقل به مضمون می گفت "دو تا نسل بعد از ما یعنی جوانهای امروز، خیلی مطلعند و اینا،اما آرمان ندارند.نسل ما آرمان داشت، درست یا غلط."راست میگه، ما نسلی هستیم که هیچ چیز ازمون نمی مونه، جز استخوانهای به درد نخوری زیر خاک.
خیلی فرق کردی!!
عکس ها خیلی صمیمی اند.
مرسی پرانا آدرس مادرسی اگه داری از خودت بذار بدونیم کیستی نداریم که هیچی
بالاخره هر وبلاگر حرفه ای از همین زمین خاکی ها شروع کرده دیگه اما با این تفاوت که خیلی هاشون زمان زمین خاکی رو فراموش کردن یا حداقل دیگه ازش یادی نمیکنن..
حالا حرفه ای که نه بلاگر حرفه ای باس درآمدزایی کنه شبیه این وبلاگ تبلیغاتیا
:D ههه آره. این پست همه پتانسیل های کامنت جذب کنی رو داشت. از ماهیت افشاگرانه و اون پروژه های خلاقانه تا مینی بوسه که تو عکسا خودش شده یه شخصیت.
بازم بیان کن گوش میدهیم[لبخند خبیسانه] ;)
البته اینا که ضعف نبود بیشتر خاطره بود!من تینیجر بودم هرچند یه کم مبتذل بودم ولی فهم عمومیم از بقیه تینیجرا بیشتر بود
عکس ها عالی...اما اون طنز لطیف توی این پستت فوق العاده بود...
Happy travelling, bro
قربون تو برو
پی نوشت اول:
آره تایید میکنم! ولی اگه تو هم بلاگفایی و پرشین بلاگی بودی میفهمیدی چرا هیچکس حال نداره
پی نوشت دوم:
Two Thumbs Up
Holden & Phil in Old Yok Times :|
پی نوشت سوم:
آنتونی رابینز میخونی؟ :))
بیاید بلاگ اسکای بین فارسیا از بقیه بیتره.
نه بابا آنتونی رابینز کیه من جهان بینیمو کلهم خودم بهش رسیدم.
بیا اینم کامنت :)
مرسی موزماهی
یه وقتی باید تصمیم بگیری روشن شی دیگه :|
گرچه از اون کامنت های خیییلی بامزه و جذب کننده برای من نگذاشتید و از سن شما و من گذشته ولی اومدم بگم که این پست پتانسیلش رو داشت ...
و خیلی حالم خوش شد با خوندنش :دی
چاکریم
منم یه وبلاگ مسخره داشتم.ولی از اون بدتر یه یاهو آیدی مسخره داشتم که اسمش رو تا آخر عمر به هیچ کس نمیگم و با اون تو روم های یاهو پرسه میزدم و چت میکردم. و اگر بخوام واقع بین باشم هیچ چیزی رو هنوز که هنوزه به اندازه یاهو مسنجر تو اینترنت دوست نداشتم.
و مورد بعدی این که درخت توی عکس سوم اسمش کنار هست که بهش تو زبان فارسی سدر میگن و میوه ای به اندازه یه کمی کوچکتر از زیتون میده.
فاز باحال بود یاهو مسنجر خدا رحمتش کنه.
آره کنار از میوش خوردم چیز مزخرفی بود.
بهترین پستی که تو اون بلاگفا نویسیت زده بودی همون پستی بود که از ترس سانسور وبعدم معدومش کردی.. . عالی نوشته بودیش! تهشم با گفتنه "بپاخیزید" ملت رو تشویق و دعوت به حضور در خیابونا کردی بقصد شورش و ایضاً اغتشاش و.. . !
آره دهنتو سرویس چی یادته.کامنت تو رم یادمه نوشته بودی جو نگیردت بابا.
اصولا جوگیری و جو گیرشدن مخاطره آمیزه!
همین طوره
میگم حواست باشه کلاتو سفت بچسبی چون با این وضعیت که همه ی سرویس های وبلاگ داغون شدن نه تنها اهالی اونها نمیان اینجا کنتور بندازن بلکه ممکنه در حرکتی روان نژندانه اتکی همه جانبه به بلاگ اسکای نموده و بترکوننش تاهمه جماعت همرنگ بشن...
گیم آو بلاگرز، کلییر اند پرزنت دنجر، اگرم با تام کروز به توافق برسیم میشن: ایمپاسیبل 6!!
روان نژندانه:)
مهاجرت کنید بیایید بلاگ اسکای جای اتک همه جانبه
در مورد پی نوشت هفتم: منم این بخش از حرفاشو دیدم. آره محدودیت ها زیاده و این بر آرمانهای منو تو و بقیه اثر گذاره .. جا و دورانی که درش هستیمم اثر گذاره ولی این ممکنه برای نسل های بعدی نباشه ...
با توجه به سراشیبیه که توش هستیم نسل به نسل گه تر داره میشه بشریت امید نداشته باش
کلا یجوری حرف میزنین هرکی ندونه چندسالتونه! آخرای 60 اینااا..
پ.ن 6 : آره واقعا من که هی دارم آمار بازدید اینجا رو همینجوری الکی الکی زیاد میکنم :دی
آره همون حدودا
دمت گرم
من یه بار یه کامنت ده خطی فحش خواهر مادر دریافت کردم ! البته از این کارا نمیکردم صرفا چرت و پرت های روزانه مینوشتم ... :)
چه پشت کاری داشته طرفا
چند روز پیشا از اون خراب شده بخونه برمی گشتم پسر عمه ام رو توی اتوبوس دیدم سر صحبت باز شد رسید به یکی از همکاراش آدمی تحصیل کرده و معقول که ته بررسیها و تحقیقاتش پیرامون چیستی خلفت رسیده بجائیکه که آدما رو موجودات فرازمینی بوجود آوردن یا بقول خودش خلق کردن... این در راستای اشاره ات به سوق و شوقه زیاده بشریت آگاهانه یا نا آگاهانه به رهسپاریشان بگوهیت هرچه بیشتر بیادم اومد که گفتم.. از وقت خوابم گذشته.
یه دکتر خوب سراغ دارم آدرس خواستی بگو بدم برا همکار پسر عمه ت
ازون ژانگولرها برای جذب مخاطب همه کرده ن ، حتی خود سلبریتی ها ، حالا با یه کم اینور اونور و بسته به خلاقیت هر کس . بعضیا زیر پوستی ، بعضیا با جفتک اندازی .
با پی نوشت هفتم موافقم .
سلبریتی هم نشدیم بدبختی:)
نسل روخوب اومدی.... ما اصن نسل نیستیم....
هر چی هستیم چیز بدی هستیم
من هم هم از این تجارب وبلاگ نویسی های خنده دار دارم:| دوران تاسف باری بود
accept it
آقا سفر خوش... منکه خیلی مدته آرزوی یه اصفهان رفتن رو دارم به دوش میکشم.
اما از همه چی بگذریم، جدی جدی تو این فکرم که پرشین رو ول کنم بیام بلاگ اسکای خونه بسازم...
+ازش راضی هستی؟ جدی میگما رفیق
+راستی، این پست، واقعا کامنت طلب کنه!!! فریاد میزنه "هل مِن کامنت... هل من کامنت"
من که مشکلی نداشتم تا حالا با بلاگ اسکای محیطش هم سبک و باحاله.بین ایرانیا بهتره ولی خوب اگه بری وردپرس و بلاگ اسپات بستر برای سلبریتی شدن و روشنفکر وبلاگی شدنت فراهم تره
:ی
در مورد اخرین پی نوشت: حالا مثلا ارمان داشتیم چی میشد؟
دغدغه مون چیزایی مهم تری از عمل زیبایی، دور دور، گور به گور شدن مرتضی پاشایی، چپ و راست عکس گذاشتن تو اینستاگرام، جوکهای شرو ور وایبری و هزاران مورد دیگه می بود.
اولا البته دغدغه همه ی نسل بی ارمان این نیست که شما گفتی.منم بی ارمانم اما تو اون فازایی که گفتی نیسم و خیلیا نیستن
دوما اینکه ارمان داشته باشی و نداشته باشی تهش هیچ فرق نداره.اینکه بی ارمان باشی تنها فایدش اینه کمتر جوگیر میشی و تو زندگی جند ساله خودتو اذیت میکنی برای هیچی(ارمان)!!
اون کامنتای تناول رو برام تعریف نکرده بودی :)))))
دیگه اینکه چقد سفر میری دیگه این که بقیه ش یادم رفت
مگه غیر از بلاگفا سرویس دیگه اى هم غیرفعال شده؟؟؟
البته سلام:دى
سلامعلیکم پرشین بلاگ دچار اخلال گشته بود
خستم ...یکی حالمو بفهمه بابا خستم