خداوند همه‌ی بندگان رو مورد آمرزش قرار بده ولی این بنده‌خدا رئیسی اگر در اون کشور عدالتی بود و شایستگی معیار به جای رئیس‌جمهور نهایت نهایتش تولیت قبر یک امام‌زاده‌ی مورد مناقشه‌ای در یک روستای دورافتاده‌ای رو برعهده داشت با اون سطح از هوش و سواد و قابلیت.

حالا برای بعدی میرن یکی رو پیدا می‌کنن از این هم بدتر که ما بگیم نور به قبر اون قبلی بباره.

خواهش می‌کنم در کانالم عضو بشوید اگر تا حالا نشده‌اید، در آنجا بهترین ماهی‌های جزیره سرو می‌شود:

https://t.me/DomesticatedStrawberries


من سینه‌م پره از این اتفاقات 401 و میزنم حرف‌ها رو اینجا، کسی هم نمیخونه ولی برای اینکه یک‌جایی زده باشم این حرف‌هارو میگم.

این توماج صالحی که حکم اعدام گرفته رو اسمش رو شنیده بودم ولی نمیشناختمش چندان، رفتم ویکیپدیاش رو خوندم و این خط برام هایلایت شد:

"... در مصاحبه‌ای با شبکه سی‌بی‌سی تله‌ویژن گفته بود به آینده اعتراضات بسیار امیدوار است و ایمان دارد که تا شش ماه دیگر انقلاب می‌شود." یک تعداد زیادی از مردم (اقلیت بودن ولی من از روی قضاوتم از بعضی از اطرافیان و توییتر میگم که اقلیت کوچکی نبودن) فکر می‌کردن انقلاب بچه‌بازیه، نمیدونم اثر رسانه‌های مثل ایران اینترنشنال بود یا چی. مقایسه می‌کردن با انقلاب 57، فهمشون نمیرسید که آقا، انقلاب 57 تئوریسین و آدم جدی داشت، امثال خمینی و شریعتی و بهشتی و طالقانی و ... آدم الکی نبودن (چه باهاشون مخالف باشی چه موافق)، خمینی رهبر معنوی و مرجع دینی بود (چه باهاش مخالف باشی چه موافق)، آلترنتیوها چه از حیث افراد و چه از حیث سیستم مشخص بودن، مردم در اشل میلیونی توی خیابون بودن. مسلحانه هم یکی دو روز آخر برای تسلیم باقیمانده‌ی ارتش بود و شاه که 26 دی از کشور رفت در اثر راهپیمایی‌های میلیونی آرام رفت و نه جنگ مسلحانه. پادکست رادیو بی‌بی‌سی رو گوش کنید، از قول شاه میاد که این صدای الله اکبرهای شبانه رو از کاخ نیاوران می‌شنیده و حرص می‌خورده. سیستم شاهنشاهی هم مثل سیستم جمهوری اسلامی پیچیده نبود، بک دیکتاتوری ساده‌ی فردی که وقتی همون فرد فلنگ رو بست و از کشور فرار کرد سیستم فروپاشید، یک ارتش موند که اونا هم دیدن طرف خودش در رفته ما کسخلیم مگه وایسیم براش با ملت خودمون بجنگیم؟ و اعلام بی‌طرفی کرد. جمهوری اسلامی یک سیستم ساده‌ی استبدادی متکی به یک فرد نیست و پیچیدگی داره (این مقاله از خلجی که سال 97 8 نوشته رو توصیه میکنیم بخونید) و مخصوصا این که حکومت دینیه، شما چه خوشتون بیاد یه نیاد اکثریت ملت ایران اعتقادات دینی دارن. تغییرات و رنسانس در جامعه هم به مرور اتفاق میفته و این تغییرات هم از جنس فرهنگ و در بطن جامعه خواهند بود و نه یک شبه حکومت دینی بره فرداش آفتاب دموکراسی لیبرال تابیدن بگیره (سوای این که اساسا خوبه یا بد اون مدل). حالا کسی مطلقا سواد نداشته باشه و فهمی از این مسائل نداشته باشه میشه توماج صالحی که طرف فکر میکنه شورش یک جماعتی که صرفا میدونن چی نمیخوان قراره تا 6 ماه دیگه باعث انقلاب بشه. بعضیاشونم میبینن آقا ما واقعیت رو که نمیتونیم تغییر بدیم، بیایم با اسما بازی کنیم و رویاپردازی کنیم. به انقلاب 57 که باعث تغییر سیستم و سرنگونی یک حکومت شد میگن شورش، به شورش 401 که باعث تغییر عن هم نشد میگن انقلاب.

دو تا از آهنگ‌هاش رو هم گوش کردم، یکیش در مورد این بود که سوراخ موش بخرین و چیزی که زیاد داریم تو این کشور زندان و "خون جز با خون پاک نمیشه. و وسط باز نایاکی اصطلاح طلب سوراخ موش بخر. قرآن قسم از طرف میپرسیدی نایاک چیه نمیدونست، صرفا میگفت شنیدیم مزدورن آقا. توی توییتر هم از این رجزها میخوندن، "بسیجی سپاهی پاره پاره تون میکنیم" یا اون روانی تبهکار "هیچکس" آهنگ داده بود که "با ماشین از روتون رد میشیم" و "راهی جز این انقلاب نداریم" و جر واجرتون میکنیم و فلان. حالا بعد دو سال بیاین تحویل بگیرین، برای خواننده‌ی انقلابی و چریک افتادن هشتگ اعدام نکنید و آزاد کنید و فلان میزنن. بلاهت زننده میشه گاهی وقتی از یک حدی بگذره. به خدا جمهوری اسلامی داشت به ریش شما میخندید وقتی انقلاب انقلاب میکردین و خبرای ایران اینترنشنال در مورد پرواز مقامات جمهوری اسلامی به ونزوئلا و انواع و اقسام دری وری رو لایک و ریتوییت میکردین.

حکم اعدام دفاع نداره و زندگی و مرگ آدمها دست ما نیست و دست خداست. حتی برای قاتل هم من باشم فکر کنم ببخشم یا سیستم دستم باشه اعدام رو حذف کنم. حتی برای قاتل هایی که ازشون 401 قهرمان ساختن. مجیدرضا رهنورد که شده قهرمان "انقلاب" یکسری (من باز میگم اقلیت) دو نفر انسان رو توی خیابون لینچ کرد و با چاقو کشت یا نکشت؟ چطور از قاتل قهرمان میسازین؟ من با اعدام موافق نیستم، ولی فکت قاتل بودنش رو تغییر نمیده. الان میان میگن اونایی رو کشت که خودشون قاتل بودن. مطمئنید؟ داشتن به مردم شلیک میکردن؟ یک مناظره‌ای بود از مهدی خلجی که من ازش خوشم میاد که صحبتش این بود که آقا، حتی به فرض هم اگر طرف مامور حکومت قاتل باشه اعمال خشونت فقط در اختیار دولت باشه. چون اگر خلاف این باشه سنگ روی سنگ بند نمیشه، هر شهروند و هر کسی اگر بخواد خودش اعمال قانون کنه سنگ روی سنگ بند میشه؟ حکومت قاتله؟ سیستم قضایی فاسده؟ تلاش کن عوضش کنی، اما با خشونت متقابل نمیتونی. اون زورش در خشونت از تو بیشتره. تو برگ برنده‌ت مبارزه‌ی مدنی و مقاومتته. اگر اون سر ببره و تو هم سر اون رو ببری چه فرقی با هم دارین؟ صورت مساله از حکومت ظالم و شهروند مظلوم تغییر میکنه به حکومت جانی و شهروند جانی. کسی بخواد بفهمه این مسائل رو میفهمه، کسی هم نخواد میاد باز میگه آره ما فرقی با اونا نداریم بدتریم. بدتری که باشه کون لق تو و هفت جد و آبائت فعلا برو هشتگ اعدام نکنت رو بزن تا بعدش ببینیم چی ازت بر میاد.

این بابا رو هم طبیعتا امیدوارم اعدام نکنن. 

سلطان تتلو که قضیه‌ش با اینها کلا متفاوته و من بهش ارادت دارم رو هم من یک حسی دارم که یه فساد فی الارضی براش میبرن و یک اعدامی براش میزنن اول ولی بعد تجدیدنظر کوتاه میان. این رو هم مطمئن نیستم البته.

یک نکته‌ی ریز آخری هم بگم من طبعا اینجا دنبال بحث کردن با کسی نیستم. اگه میخواستم بحث کنم میموندم توییتر. البته اونجا هم واقعا دنبال بحث نبودم، یک مقدار تحمیل میشه بهت اینتراکشن. برای همین زیاد خودتون رو اذیت نکنید و سعی نکنید بحثی باز کنید، اگر فکر میکنید نظرات من مشعشعه یا هرچی برید برای خودتون نظرات غیرمشعشتون رو هرجایی که دوست دارین بنویسین کسی براش مهم یا جالب باشه میاد میخونه. در مورد همه‌ی پستها میگم این رو.

برای رفلاکس معده‌م رفتم دکتر ایرانی، یک مرد حدود 50 ساله‌ی جاافتاده. توضیح دادم و برام قرص نوشت و گفت توصیه میکنم که هر روز نخوری و گاهی یک عدد بخوری، یک موقعی میخواستی یک پیتزایی بخوری یا میخواستی بری خونه‌ی دوستی مشروبی بخوری یک دونه استفاده کن. نمیدونم چرا پیش‌فرض داشت که اینجا من اساسا میرم خونه‌ی دوستم و مشروب میخورم. من گاهی باری چیزی بریم میخورم ها آبجو، ولی اصلا بحث شخص من نیست، مشکلم با این بود که پیش‌فرضش این بود همه میخورن. ایرانیا اساسا جز اینکه دور هم جمع بشن و مشروب بخورن تفریح دیگه‌ای ندارن انگار. قشنگ معلومه از محدودیت فرار کردیم، کسی هم نخوره میگن اینو ببین املی چیزیه.

از این جمع‌ها سرطان میگیرم رسما. شما خیلی کم پیش میاد یک ایرانی‌ای اینجا پیدا کنید که یک سواد و فکر خوبی داشته باشه و بشه ازش یاد گرفت و از معاشرت باهاش لذت برد. اکثرا همون استریوتایپ مدنظر دکتر، جمعی که خونه‌ی همدیگه جمع میشن و با هارد لیکور خودشون رو خفه میکنن، در یکی از این جمع‌ها دفعه‌ی آخر خیلی جدی همه متفق‌القول بودن که این که الان ما داریم میبینم خامنه‌ای نیست و بدلشه، خودش معلوم نیست کجاست شاید مرده. این رو که گفتن من دیگه کلا سایلنت شدم و ساعت رو نیگا میکردم که کی میشه ازینجا زد بیرون. حالا یه دوست ترکیه‌ای دارم اینجا، رفتیم لب آب یه جوینتی با هم زدیم و بعد رفتیم یه باری نشستیم یه آبجویی زدیم و بهش گفتم من به کیرکگور علاقه دارم و یک نفر دیگه که فکر نکنم بشناسی، ابن عربی. هر دو رو میشناخت و پشمهایم ریخت. گفت از اسپینوزا هم خوشش میاد. منم یک دوره‌ای از اسپینوزا خوشم میومد. خوب شما ببین معاشرت با این آدما پوست من رو شفاف میکنه که متاسفانه نمیدونم دلیلش چیه بین هموطن‌ها اینجور آدمها کمتر هستن و اکثرا انسان‌های سطحی‌ای هستن که نه تفکر انتقادی میدونن چیه و نه رفتار اجتماعی هنجار دارن، مثلا آقا یک چیزی رو یاد بگیریم در مورد زندگی شخصی افراد تا ازمون طرف نظر نپرسیده نظر ندیدم و نگیم که فلان کار رو بکن یا نکن، بخواد نظر شما رو بدونه میپرسه. یا در مورد مسائل قطعی نظر ندیم وقتی که سواد نداریم و همیشه با خودمون تکرار کنیم خیلی از مسائل هست که من نمیدونم یا نمیفهمم پس شاید بهتر باشه زبان به کام بگیرم. مثلا با یکی صحبت می کردم در مورد هواپیمای اوکراینی، گفتم من مطمئن نیستم که سپاه عمدی زده یا نه. گفت معلومه عمدی زده این چه حرفیه میزنی؟ گفتم از کجا مطمئنی؟ گفت ببین بابای من مهندس راداره. یعنی میخوام بگم خیلی از ما هنوز با مسائل پایه‌ای منطق آشنا نیستیم، و نمیدونیم "روش علمی" یعنی چی: "یک روش پژوهشی برای این‌که علمی به‌شمار آید باید بر پایه داده‌های مشاهده‌پذیر، تجربی و قابل اندازه‌گیری ساخته شده‌باشد و از بنیادهای استدلالی روشنی پیروی کند". چون بابام مهندس راداره و گفته عمدی زدن دلیل خوبی برای اثبات یک نظر در مورد یک پدیده نیست. یا نگاه صفر و یکی، دوباره بحث قبل: "خمینی آدم خوبیه / آدم بدیه". "جمهوری اسلامی خوب است / بد است"، "دین کلا کسشره!". نگاه عاقل اندر سفیه دارن به کسایی که دین دارن  یا اعتقاد مذهبی دارن، بعد ورودی مغزی خودشون جز زباله‌ی سوشیال مدیا نیست. آخه تو رفتی همه رو خوندی و من الان هر سوالی در مورد تاریخ ادیان و فقه و نظرات فلان عالم دینی ازت بپرسم همه رو آشنایی و میتونی جواب بدی دیگه که به این نظرات مشعشع رسیدی. نه که اعتقاد دینی داشتن ارزشه ها، کسی که فکر و اعتقاد رو مثل مال از ننه باباش ارث برده و شک نداره که آقا شاید داریم اشتباه میزنیم  و این مغز رو آکبند نگه نداریم حالا هم اون روی سکه. سوال پرسیدن و شک کردن خیلی خوبه و مصداق فکر کردنه و از همه چیز باید سوال کرد، ولی بدون سواد و عقل حکم دادن و نظر دادن مصداق حماقت و بلاهته، حالا در هر مورد. الان باز یکی میاد مینویسه باشه اصلا ما جاهل تو فهیم! نمیدونم انتظار دارن من چی بگم مثلا در جواب این حرف. مثلا: اوکی البته من نگفتم فهیمم، ولی اگر تو فکر میکنی معیارهایی که از جاهل بودن گفتم رو داری من بحثی ندارم و ازت میپذیرم و برات آرزوی موفقیت و بهروزی میکنم، برا چی داری به من میگی؟

من یه شخصیتی دارم نمیدونم خوبه یا بده، احساس که بکنم با یکی نزدیکی ذهنی ندارم کلا کنسلش میکنم و از جمع‌هایی که اون آدم باشه هم فراریم. در اون جمع‌ها هم قرار بگیرم سایلنت میشم. یا صحبت هم بکنم خیلی بحث رو باز نمیکنم و فقط دلم میخواد زودتر تموم شه برم. برای همین در خیلی از جمع ها مخصوصا جمع های بیشتر از 4 5 نفر معمولا خیلی کم حرف میزنم، چون بالاخره یکی دو نفر پیدا میشن زیاد باهاشون حال نکنم. به اون سایلنت میگن "selective mutism"  و گویا یک اختلاله که به اوتیسم هم ربط داره. یکی از دوستای کارشناسیم بعد دو سال بهم پیام داد میدونستی من و تو تو طیف اوتیسمیم؟ گفتم تازه فهمیدی؟ گفت خودم رو میدونستم تو رو نسبتا تازه فهمیدم. من چندین ساله یه فکرها و شک هایی دارم وقتی به زندگیم و کودکیم و دغدغه‌هام و تفریحات عجیبم (مثلا چک کردن روزانه ی ارتفاع امواج در ساحل غربی استرالیا در سایت ونتوسکای) و روابط اجتماعی پرچالشم فکر میکنم یه شک هایی میبرم، ولی نه میشه گفت هست نه نیست. چرک گلو نیست که آزمایش کرد و به قطعیت نظر داد یا جمع دو بعلاوه دو. ابزار قطعیت در تشخیص نداریم. روانپزشک ها هم ول معطلن هر کی خودشو بهتر از بقیه میشناسه. یک چیزی که چند سال میخوندم و شک داشتم که شت این چقدر همه چیش به من و حالم میخوره "اسکیزوئیده". برید بخونید، خود منه قشنگ. ولی باز رو اونم قطعیت ندارم. یکی از رفیقام که باهاش قطع رابطه کردم و دانشجوی روانپزشکی بود یک بار ده سال پیش اینا بهم گفت تو آسپرگر میخوری، یک سندرمی در طیف اوتیسمه. ولی اونم معلوم نیست شاید یه کسشری گفته.ولی بهرحال میدونم خیلی نرمال و تیپیکال نیستم و یه دردیم هست، وگرنه اینقدر نباید همه چیز سخت باشه و آدم گاییده شه در زندگی. بقیه رو میبینم به نظر نمیاد سخت ببینن همه چیز رو. از سلطان تراویس هم معذرت میخوام به خاطر این نسبت هایی که به خودم دادم، میدونم مخالفه با این کسشرهای اختلالهای روانپزشکی و این چیزهایی که مردم میبندن به خودشون. ADHD که هر کی گفت دارم این قطعا یه کون گشاد بیمصرفه که داره کس میگه و موبایل مغزش رو گاییده و اصطلاحا دچار مدیکالیزاسیون هستن. ولی دیگه حالا اینکه من مشکوک به یکسری از حالات هستم رو از من بپذیرین.

آخرین باری که پورن دیدم 2 مارچ بود و داره میشه دو ماه و آخرین باری که جق مق زدم هم تا دیروز 25 مارچ بود که یک ماه رو رد کرد و در این مدت دوبار خواب خیس دیدم. وقتی جق مق رو تعطیل میکنی و سکس هم نداری خواب خیس برمیگرده. یه کم کر و کثیف کاری داره و همه جا چسب کاری میشه ولی عیب نداره. یک اتفاق دیگه ای که میفته وقتی جق و مخصوصا مخصوصا پورن رو تعطیل میکنی اینه که ایرکشن میگیری بیا و ببین، شبیه چوب. وقتی پورن میبینی ایرکشن و اینات بگا میره و دچار اختلال میشه. حالا بگم اون بخش جقش تا دیشب بود و متاسفانه streak شکست. پورن ولی همچنان ادامه داره و انشالله هرگز دیگر نخواهم دید تا روحم کدر نشه. این جق هم به خاطر این بود یه داستان سوپر شروع کردم میخونم عجب چیزیه پشمام ریخته، انگار بالزاک یا همینگوی نوشته. شخصیت پردازی در حد لالیگا، 4 5 فصل میخونی هنوز سوپرش شروع نشده و داستان داره شکل میگیره. در مورد یه پسر 19 ساله ست که میره خونه خاله‌ی 31 ساله‌ش و اونجا خاله هه موتور پسررو راه میندازه. شخصیت های فرعی هم دارن وارد داستان میشن که عالیه،دوست خاله هه و دخترش. 19 تا فصله، برای تقویت زبانتون حتما توصیه میکنم. من جای مراجع عزام بودم خوندن داستان سوپر رو اوکی اعلام میکردم چون چشم های آدم رو آلوده نمیکنه و صرفا فکر آدم رو آلوده میکنه و جدا از اون خلاقیت و imagination آدم (فارسیش یادم نیس خارجی شدم) رو تقویت میکنه. لینکش اینه اگه بلاگ اسکای نبنده وبلاگ مارو:
https://www.literotica.com/s/summer-sabbatical

اینم از منبر امروز یک صلوات بفرستین و برید خونه هاتون.

Unlike Kisner and Sharp, scholars such as Steven Smith and Yirmiyahu Yovel interpret Spinoza as prescribing a solitary life of contemplation; they suggest a connection between rationality and solitude and, thereby, a natural link between intellectual perfection and withdrawal from the social.

... آنها پیوندی بین عقلانیت و تنهایی می‌یابند و در نتیجه پیوندی طبیعی بین کمال فکری و کناره گیری از امر اجتماعی.

خواستم کتلت درست کنم اومدم سیب‌زمینی‌هارو رنده کنم (اینبار خواستم سیب‌زمینی خام استفاده کنم ببینم چطوری میشه)، یکی از انگشتام رو بریدم. بعد اومدم پیاز رنده کنم با اون یکی دستم یکی از انگشت‌های اون دست رو هم ایندفعه بدتر بریدم. کلی خون راه افتاد. رفتم کلی گرفتم زیر آب سرد. حالا باید برم مایع کتلتم رو ورز بدم و نمیدونم چه خاکی به سر بگیرم، هر دو تا دستم خونین مالین شده. چجوری باید رنده کرد که دست بریده نشه؟