-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمنماه سال 1403 07:27
خیلی متلاطم. اتفاقات پشت هم. توی ذهنم بین نور و تاریکی در رفت و آمد. تا چند هفتهی دیگه همهچیز معلوم میشه.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1403 09:33
میخوام وایسم تا نفس آخر بجنگم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 دیماه سال 1403 23:26
من از حسم نسبت به اتفاقات مینویسم چون حس واقعیته، دروغ نیست. حس کسی رو نمیشه زیر سوال برد، فکته. با استدلال یا تحلیل فرق داره. مثلا از آتشبس غزه خوشحال شدم. از اینکه دیگه بمب فرود نمیاد به سر فلسطینیها خوشحال شدم، و اینکه میتونن شب رو بدون ترس سر به بالش بگذارن، ولو در ساختمانهایی مخروبه. عکسها و ویدیوهای آزاد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 دیماه سال 1403 22:59
مذاکرات و توافق که هیچی، شده اصلا کل مملکت رو باید بدین پیمانکار آمریکایی اداره کنه مردم از این فلاکت دربیان و مملکت بیفته در مسیر توسعه. 20 ساله ملتی رو گروگان گرفته یک آدم پارانویید سر هستهای. یکی از علایم پارانویا مشخصا اینه که فاصلهی بین واقعیات و آرمانها (فارغ از حقانیت یا بطلان آرمان) رو کلا ملتفت نیستی، اگه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 دیماه سال 1403 08:28
شب سال نو زدم بیرون سمت رودخونه، با اینکه هنوز کامل خوب نبودم، ولی نمیتونستم توی خونه بمونم و باید میزدم بیرون. هوا هم منفی 10ی بود برای خودش. برف خوبی هم میبارید. روی رودخونه تکههای کوچک یخ با جریان آب میرفتند. آسمون هم پر از غازهای وحشی کانادایی. انگلیسی به سر و صداشون میگن honk، پیدا نکردم که توی فارسی عبارت...
-
28 دسامبر 2024
یکشنبه 9 دیماه سال 1403 22:09
کرولان جوابی نداده هنوز. یک نفری نوشت برای پستای قبل که "به نظرم ازش عبور کنید"، کامنت برتر. کاش دیگه پیام نده که بتونم از ذهنم بیرونش کنم. این رو میگمها، ولی اگه ببینم نوتیف اساماس اومده و باز کنم اسمش رو ببینم همهچیز زیبا میشه. اول ماه بود که یک هفتهای مریض شدم. بعدش یک ده روزی خوب بودم، دوباره مریض...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 دیماه سال 1403 00:30
خالصترین شکل نوشتن اینه که یک صفحهی ورد باز کنی و فقط بنویسی برای اینکه نوشته باشی. هیچ خودسانسوریای درش نیست چون اساسا مخاطبی در کار نیست. حتی اگر کتاب هم بکنی اون رو باز هم چیزیه که ابتدائا برای مخاطب نوشته نشده، برای خودت نوشته شده. در کانتکست ایران به اشتراک گذاشتنش مشکلسازه فقط، یک خودسانسوریای در اسکیل...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 دیماه سال 1403 23:16
یک پدیدهای هست بین مهاجران و اون اینکه شما زن ایرانی (و کلا مهاجر فارغ از ملیت) زیاد میبینید که با مرد کانادایی سفیدپوست باشه، ولی مرد ایرانی خیلی به ندرت میبینید با زن سفیدپوست کانادایی باشه. مگر زن کاناداییای که مرد کانادایی حاضر نباشه باهاش دیت کنه، توی این اپهای دیتینگ زیاد هستن، عمدتا وزن 100 کیلو به بالا که...
-
آپدیت 2
سهشنبه 4 دیماه سال 1403 00:26
متن رو آماده کرده بودم عصر بفرستم و با یک روز تاخیر جوابش رو بدم که دیدم اساماس اومد الان. باز کردم دیدم کرولانه. نوشته "امیدوارم که داری لذت میبری از تعطیلات زمستونیت و اصلاحاتت رو هم انجام بدی. من تازه اصلاحات خودم رو تموم کردم و دارم آپلود میکنم توی سیستم. چند تا پله دیگه مونده ولی تقریبا تمومه!" عجب...
-
آپدیت
دوشنبه 3 دیماه سال 1403 04:50
همین یک ساعت بعد این پست آخربهم پیام داد. نوشته "خوبم، فیزیوتراپی کردم چند روز پیش و زانوم رو بستم، راحتتر راه میرم. عکس قشنگیه از جلسه آخر کلاس!" حالا دارم فکر میکنم با 24 ساعت تاخیر به عنوان پیام آخر فکرم رو عملی کنم و این رو بنویسم: I was thinking about how that "out of sight out of mind" thing...
-
بخش دو
دوشنبه 3 دیماه سال 1403 00:06
شاید باید اتفاقات رو حین وقوع اینجا مینوشتم، چون مدام بالا و پایین شدم بعد اون روز. ولی فکرم این بود که بگذارم داستان کاملا شکل بگیره بعد همه رو یکجا بنویسم. من فکر کنم قبل از این یک نفر بود در زندگیم فقط که به این شدت دوستش داشتم. انقدر کرولان رو دوست داشتم که دلم میخواست اون زانوییش که توی فوتبال شکسته بود و سه بار...
-
بخش یک
یکشنبه 2 دیماه سال 1403 10:54
یک استادی هست در این دانشکده با اسم کوچک ساشا، یک خانم حدود 70 ساله که اولین چیزی که در موردش شنیده بودم این بود که دانشجوهای دکتراش همه نیمهکاره رها میکنن. اول ترم بهم ایمیل داد فلان استودیو رو من قراره درس بدم، مجدد دستیار استاد (تیای) میشی؟ همین کورس رو سال قبل هم تیای بودم، استادها مدعو بودن و دیگه امسال درس...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1403 07:19
کلی فیلم سوپر دیدم و جق زدم. ناراحت و شکسته هستم الان. کل نوامبر و دسامبر اینجوری بود، هر هفته جق و سوپر. قبلش 3 ماهی تقریبا از هر دو پرهیز جسته بودم. امروز یه کم به خاطر کرولان ناراحت بودم، فک کنم دیگه نبینمش. فردا روز بهتریه ولی.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 آذرماه سال 1403 08:06
یادم نمیره یک بار عروسی یکی از فامیلامون بود، ازین عروسی تالاریا. من رفتم تو تنها هم بودم. یکی دو تا میز بود که فک و فامیلای نزدیک ما نشسته بودن، ولی میز پر. صندلی خالی نبود. یه نیگا اینور انداختم، یه نیگا اونور. یکسری میز بود که کلا خالی بود. دیدم تنها گزینهم یکی از اینان. هیچی تنها رفتم نشستم سر یک میز که دورش 10...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 آذرماه سال 1403 07:33
The Bible verse Luke 18:1 states, "Men ought always to pray and not to faint". In this verse, Jesus is telling his disciples that they should always pray and not give up or lose heart. The verse emphasizes the importance of persistent prayer and not becoming discouraged by life's difficulties.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 آذرماه سال 1403 08:02
یادش به خیر سایت جیگر دات کام.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1403 05:54
خدایا! من جز تو توی این دنیا هیچکسی رو ندارم. خودت نگذار اذیت بشم اینجا. من دلخوشیای ندارم، فقط نگذار زیاد اذیت بشم. من قول میدم هیچوقت ناامید نشم، ولی اگر قراره اذیت بشم عمرم رو کوتاه کن خودت. شب اومدم نشستم ویدیوهای این یارو رو دیدم دپرشنم درمان شد:...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آذرماه سال 1403 09:45
Redditors who cut off their friends, why did you do it? I changed. I developed boundaries and standards and previously had none. I got sick of being around people who I dreaded seeing. I now have more time and energy to spend with the close friends whom I truly love.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 آذرماه سال 1403 00:55
حکومت اسد که پایدار نبود و باید میرفت ولی حالا بشینین تماشا که چجوری این گروههای مخالف میفتن به جون هم و تهش هم یک دیکتاتوری جدید سربرمیاره. فعلا تیر هوایی در میکنن و مجسمهی اسد میارن پایین، یکی دو هفته دیگه ماهعسل تموم میشه.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آذرماه سال 1403 04:11
داستان کرول-ان رو که دارم مینویسم، ولی امشب با یه خانم 53 ساله کانادایی دیگه دارم میرم دیت. مامان دوست دوستمه. عکسش رو هم ندیدم فقط چت. تو رو به همین شب عزیز قسم شبیه حمیده خیرآبادی نباشه طرف، شبیه شارون استون باشه. ولی خودم برای بدترینها آماده کردم، بریم توکل به خدا.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 آذرماه سال 1403 21:54
بنده در حال نگارش یک چیزهایی هستم که به زودی در اینجا و شاید کانال قرار بدم. در مورد اتفاقات روز هم عرض کنم که والا من فکر میکنم همهی این ماجراهای هشتر پشتر شدن سوریه و لبنان باعث بشه جمهوری اسلامی یک مقدار از آرمانگرایی فاصله بگیره و رئالیستتر بشه. قدرت منطقهای شاید، قدرت جهانی که نمیتونیم بشیم با این مملکت فشل....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 آذرماه سال 1403 03:53
نظرتون چیه یه کانال دیگه هم بزنم فقط وویس بگذارم و کسشر بگم؟ کیا عضو میشین توش؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آذرماه سال 1403 10:24
هی یک چیزهایی میخوام بنویسم ولی وقت نمیکنم. شایدم وقت بهانهست.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 آذرماه سال 1403 04:43
فردا دفاعمه. یه کم داون هستم چند وقته. ولی باید با فکرها بجنگم. اومدم نشستم و چندبار ارائهم رو تمرین کردم. امیدوارم خراب نکنم. اینجا هم از اول این هفته دما افتاد. برف زیاد و منفی 10. من بدم نمیاد، خیلیا دوست ندارن و افسرده میشن. حداقل برف من رو خوشحالتر میکنه. چند تا موضوع هست که گذاشتم سر فرصت در موردشون بنویسم....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1403 03:38
بعد یکدفعه به خودم میام و میگم مرد مثبت باش، شرایطت خوبه، ناشکر نباش، تلاش کن و برو جلو، همه فکر دارن توی زندگیشون.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1403 22:45
احساس میکنم از لحاظ روحی آمادهی بازگشت به ایران نیستم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آبانماه سال 1403 05:13
هیچوقت یادم نمیره دبستان یا راهنمایی بودم خالهم یکی دو ماه رفته بود فرانسه برای دکتراش. برگشت همه خونهشون بودیم بچهها هم با علاقه نشسته بودیم ببینیم برامون چی چی آورده. یادمه کلی سوغاتیهای جالب و لباسهای قشنگ آورده بود، به خواهر من مثلا یه لباس قشنگی چیزی داد. برای من ولی خودکار آورده بود که سرش میکیماوس بود....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آبانماه سال 1403 10:21
یاد یه اتفاقی افتادم. معدن که کار میکردم یک روزی رفته بودم سمت مدرسهی قدیمی چند تا اندازه برداشت کنم یا همچین چیزی. زمستون بود، کاپشن تنم بود. یه دفترچه خودکار هم دستم. یه حوض بزرگ گرد بود بغل مدرسه که آبی که از معدن پمپاژ میشد میومد داخلش. یادمه توی همون مدرسه بودم که احساس کردم همچی گیج و ویجم. انگار هایی چیزی شده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آبانماه سال 1403 00:12
خامنهای! اگه تا ساعت 7 شب فردا تتلو و شاهزاده سرین رو از زندان آزاد نکنی حسین رونقی رو از پشتبوم بازار موبایل میندازیم پایین، خود دانی.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 آبانماه سال 1403 05:31
حالا ما اینقدر کسشر میگیم به اسرائیل و اینا ولی شخص من موقعیتی پیش بیاد یه کس اسرائیلیای بیاد طرفم آرمان فلسطین و همه اینا یادم میره و شروع میکنم عبری صحبت میکنم. بعد یه کس فلسطینی بیاد سمتم دوباره میفتم رو خط محور مقاومت. واقعا باید برم به کارای بدم فکر کنم.