شکسته

در یک غروب دل انگیز پاییزی،نشسته بودم توی آشپزخانه و داشتم مقالاتی در باب "سه وجه کاریزما:حضور،گرما و قدرت" یا "چگونه مانند یک جنتلمن سبیل خود را تمیز کنیم" و یا یدونه دیگه اینکه "چگونه در مکالمات اجتماعی جلوی خودشیفتگی خودمان را بگیریم و جوری رفتار کنیم که نشان دهیم برای مخاطب ارزش قائل هستیم." می خواندم که مامانم بدون مقدمه ازم پرسید:

"یزدگرد از زندگی شخصیت برام بگو."

خوب مسلما با قصد و غرضی خاص این سوال رو مطرح کرده بود که عانا ملتفت منظورش شدم.گفتم چندان نکته ی قابل ذکری نیست.اگه منظورت روابط عاطفیمه که اوضاع اصلا مساعد نیست.یه مدت یه دوست دختری داشتم که عقل درست حسابی نداشت.خودش مدام هرگونه رابطه خاصی با من رو انکار می کرد ولی حالیش نبود چی میگه فقط چون هوش عاطفی به شدت پایینی داشت نتونسته بود به عمق رابطه اش با من پی ببره.میدونی،عیب از من بود که زیاد بهش بها دادم و سعی کردم خیلی تحلیل شده باهاش رفتار کنم.آخرا احساس می کردم گفت و گوهای عادی مون داره براش غیرقابل تحمل میشه.ولی خوب میدونی در یک گفت و گو وقتی کسی یه چیزی بهت میگه نباید سریع جواب بدی.اصولش اینطوریه که اول باید نشون بدی حرف طرف رو جذب کردی(
your face absorbs) بعدش با حالت چهره واکنش نشون میدی(your face reacts)و فقط و فقط بعد از این دو مرحله میتونی جواب بدی.این کار باعث میشه طرفت احساس کنه این یارو برای من ارزش قائله و مضافا فهمیده و روشنفکر هم هست و عجب باشعوریه و چقدر با حساب کلمه خرج میکنه.وقتی بهم گفت "اوه یزدگرد مادربزرگم آبله مرغان گرفته" خوب من میتونستم خیلی ناپخته یه اوهوم و آخی کنم و بهش بگم چه میدونم برو شلغم بخور تو نگیری.اینجوری یه احمق بی شعور جلوه می کردم نه؟ولی اول با حالات صورت نشون دادم حرفش رو جذب کرده ام(چشمامو  تنگ کردم خیره شدم به افق) بعد با حالت چهره واکنش نشون دادم(دهنمو کج کردم گوشم رو خاروندم) بعد خیلی متین و آروم گفتم احتمالا ته خطه.(طنز رو هم چاشنی کردم،اینجوری آدم مرموزتر جلوه می کنه.)
میدونی مادر عزیزم وقتی مدام سعی کنی مطابق میل طرف رفتار کنی این حس رو به طرفت القا می کنی که حریصانه دنبال جلب نظر طرف هستی و خود به خود در یک موقعیت دون تر ازش قرار میگیری.اون دختررو یادته چنگ میزد؟یه بار بهش گفتم "ببین تو موقعی که یکی داره باهات صحبت می کنه زیاده از حد سر تکون میدی.میدونی این یعنی چی؟یعنی اینکه اصلا برات مهم نیست طرف داره چه جفنگیاتی سرهم می کنه فقط دنبال این هستی که فرد احساس خوبی نسبت به تو پیدا کنه."باور کن نمی خواستم احساساتش رو جریحه دار کنم ولی گمونم یک مقدار کردم چون بهم گفت تا حالا هیچ کس اینقدر احساسات من رو جریحه دار نکرده بود.
اون دختر روشنفکره بود یه بار دیده بودیش گفتی این خیلی خوبه خیلی به هم میاین یادته مامان؟از اینایی بود که از سکوت بدشون میاد و مدام سعی می کنن همه سکوت ها رو پر کنند.بار آخری که داشتیم با هم تو خیابون راه می رفتیم یه خورده راجع به جنگ های داخلی آمریکا اراجیف ردیف کرد و زل زد به من.منم برای اینکه نشون بدم آدم خودشیفته ای نیستم و به علایقش اهمیت میدم چندتایی سوال کوتاه درمورد سالشمار جنگ و اختراع گیوتین و کشتارهای قرن 19 کردم که احساس کردم حوصلش داره سر میره و دیگه ادامه ندادم.شروع کردم موش هارو توی جوب تماشا کردم و آدمای توی اتوبوس و اینا رو نیگا کردم.بعد چند دقیقه سکوت لذت بخش بهم گفت چیو داری نیگا میکنی؟گفتم موش مرده ها.دوباره سکوت برقرار شد.بعد چند دقیقه باز بهم گفت به چی داری فکر میکنی؟بهش گفتم دادگاه های تفتیش عقاید قرون وسطی هم حق پرسیدن این سوال رو از متهمان به خودشون نمی دادند.بعد براش توضیح دادم سعی نکن مدام سکوت ها رو بشکنی چون نشون میده داری تلاش می کنی طرف رو از معاشرت با خودت راضی نگه داری و این کوچکت می کنه.خوب آخرین باری بود که دیدمش.
اوه مامان گفتم مخاطب نباید مدام برای گوینده سر تکون بده ولی اینجوری که خیره داری منو نیگا می کنی از ادب خارجه.مثلا الان موقعیت خوبیه که یه سر به نشانه ی تایید حرفهای من تکون بدی تا به من این احساس رو ندی که حرفای من برات جذاب نیست و دارم حوصله تو سر می برم.

دیدم مامانم با چهره ای مضطرب داره براندازم می کنه.بهش گفتم تو الان برای اینکه نشون بدی برای صحبت های من ارزش قائل هستی اگر سوال خاصی در ذهنت هست میتونی ازم بپرسی.سوال هات میتونن جنبه ی شفاف سازی داشته باشند.یا اینکه یک سوال در دل یه سوال دیگه داشته باشی.یا سوالات بیسیک باشند.میدونی آدم نباید از طرح سوالات بیسیک بترسه.برای چند ثانیه احمق جلوه کردن خیلی بهتر از تا ابد احمق بودنه.


"یزدگرد مشکلت چیه؟چرا نمی تونی مثل انسان رفتار کنی؟می فهمی داری آدما رو از خودت می رنجونی و فقط به خودت فکر میکنی؟الان دیگه سی سالته.هنوز نه کار درست و حسابی داری نه زنی زندگی ای هیچی..."


زبونم بند اومد.بهش گفتم اوه مادر عزیزم...از اون موقعی که من سرشار از شور زندگی و عشق ورزیدن بودم زمان زیادی می گذره.میدونی من تا به ازدواج فکر میکنم یاد رابطه ناموفق تو و پدر میفتم که تنها ثمره مثبتش تولد من بوده.خوب منم در بعضی زمینه ها خیلی آدم خاصیم.دارم اعتقاد پیدا می کنم برای داشتن یه رابطه عرفانی و انسانی باید وجوهی از رابطه که بین انسان و حیوان مشترکند رو پاک کرد.میدونی چی میگم؟احساس می کنم این وجوه حیوانی برای بعضیا پررنگ ترین وجه رابطه است و این حالمو بد میکنه.میدونی دنبال کیم؟یه نفر که به اینکه بشینیم کنار هم براش ویولنسل بزنم راضی باشه(البته اول باید یاد بگیرم) و خوب خیلی هم همدیگرو نبینیم چون من حس خوشایندی بهم دست نمیده یه آدمو هر روز ببینم میدونی اینجوری بعد یه ماه همه چی لوث میشه...اوه راستی مامان یادت باشه رفتی تو حیاط یه خرده برگ برام بچینی میخوام دلمه درست کنم.


"اون پوره رو تو گذاشتی رو گاز که داره میسوزه یزدگرد؟"


نمیدونم چه مرگم شده.مدام پوره هامو میسوزونم.ژست متفکرانه ای گرفتم و خیره شدم به مامانم."مامان من فقط یه درخواست ازت دارم."


"چیه یزدگرد؟"


"میشه فردا میری بیرون دو تا شیر برام بخری؟میخوام برای سه روزم پوره درست کنم."


"اوه یزدگرد......"


بخار گرفته ام...

نداشتن فیسبوک به مثابه از قافله عقب افتادن.ولی همراه قافله رفتن به چه قیمتی.همراه قافله رفتن اصولا چرا.اصلا خوبه خبر داشتن از زیر و بم تمام احوالات همه آشنایان که نگوییم،همه آشنایانی که دوستشان داریم؟گاهی خوب است خبر نداشت،یا کم خبر داشت.تصورات اشتباه و پندارهای وهم آلودم را نگیر از من دستانم خالی می شود.
اهمیت؟فیلم بازی می کنیم که اهمیت می دهیم.اهمیت دادن و اهمیت داشتن به مثابه لایک و کامنت.تراژیک ترین مسخره دنیا.
فروید تقدیم می کند:بررسی جامع شهوت مقبولیت مجازی و تلاش برای جلب مجازی اقبالات شهوانی اشخاص در شبکه های اجتماعی یا یه چیزی تو این مایه ها.
چیست پشت این چهره های ردیف شده بزک دوزک کرده؟دنبال چی می گردند؟

پشت پا زدن به ابزار مدرن برای برقراری ارتباطان اجتماعی دارد مساوی می شود با تنهایی در دنیای مدرن؟تنهایی رو دوست ندارم ولی با کینه و نفرت پشت پا میزنم خوب هم می زنم.بگذارید خوش باشم با این بی خبری شیرین.



یک ویدیو در این باب

یک ویدیوی دیگر در این باب

یک مقاله در این باب