کرنل با افسردگی دست و پنجه نرم می کرد و اعتیادهای متعددی داشت (بیشتر الکل و داروهای تجویزی)، گرچه توانسته بود آن را از سالهای 1980 تا 97، وقتی گروهشان، ساوندگاردن از هم گسست و ازدواجش در حال فروپاشی بود، کنترل کند. در این برهه، او به اکسی کدون و مواد دیگر روی آورد. کرنل در مورد آن دوره گفت: "من دچار بحران افسردگی شدیدی شده بودم، جوری که روزها یک وعده غذایی را کلا نمیخوردم. داشتم فرو میپاشیدم. نهایتا متوجه شدم که تنها راه خروج از آن وضعیت، این بود که تقریبا همه چیز را در زندگی ام عوض کنم. این کار، کار ترسناکی بود، اما ارزش انجام دادن را داشت." 2002، او به توانبخشی رفت، و حوالی 2005، الکل و دود را ترک کرد.
کرنل در مصاحبه ای به سال 1996 گفت: "من می دانم تمایل به خودکشی داشتن چه حسی دارد، و می دانم ناامید بودن چه حسی دارد. نقطه ای است که در آن به اندازه کافی خودم را شناختم که بدانم تحمل آن را ندارم که بخواهم برای خودم موانع دیگری درست کنم." در 1999، کرنل در مورد افسردگی گفت: "کسی به درستی نمی داند افسردگی معمول چیست. تو فکر می کنی کسی افسردگی معمولی دارد، و چیز بعدی که می شنوی این است که خودش را حلق آویز کرده است. سخت است بخواهی تفاوت را بگویی، اما من احساس می کنم افسردگی می تواند مفید باشد. گاهی اوقات آن تنها شیمیایی است. مشخص نیست که دقیقا از کجا می آید. هر زمانی که من درگیر نوعی از افسردگی بوده ام، تلاش کرده ام به خودم یادآوری کنم ممکن است روز بعد از خواب بیدار شوم و رفته باشد، چون اتفاق می افتد، و نگرانش نباشم. هم زمان، وقتی خیلی حالم خوب است، افسردگی را به یاد می آورم و به تفاوت ها در آنچه احساس می کنم می اندیشم، و این که چرا آن گونه حس می کنم، و این که چرا منحصرا نمی شود این یا آن بود. تو فقط باید دریابی که اینها الگوهای زندگی هستند، که تو آنها را از سر می گذرانی."
در مصاحبه ای به سال 2006، کرنل فاش کرد که در سن 14 سالگی، یک تجربه بد "فن سیکلیدین" داشته است، و از اختلال ترس و آگورافوبیا (هراس از مکان های باز) رنج می برده است. "من یک تجربه بد فن سیکلیدین در 14 سالگی داشتم که باعث شد دچار اختلال ترس شوم. و طبعا، به کسی هم راستش را نمی گفتم. نمی شود بروی پیش پدرت یا دکترت و بگویی آره، من پی سی پی کشیدم و الانم اصلا حال خوبی ندارم. من کم و بیش آگورافوبیک شدم، به خاطر اینکه دچار فلاش بک می شدم. از 14 تا 16 سالگی، هیچ دوستی نداشتم. بیشتر اوقات را در خانه می ماندم. تا آن موقع زندگی خیلی خوب بود، دنیا بزرگ بود و من احساس می کردم می توانم هر کاری را که بخواهم انجام دهم. ناگهان، حس کردم هیچ کاری را نمی توانم انجام دهم. اما در انزوا، تخیل من فرصت زیادی برای پرواز داشت. من تا اواخر دهه بیست زندگیم، دیگر هیچ موادی استفاده نکردم. متاسفانه، به خاطر این که پدر و مادرم هر دو الکلی بودند، من خیلی الکل می نوشیدم، و این چیزی بود که نهایتا من را به مواد بازگرداند. معمولا می شنوید که علف به مواد سنگین تر می انجامد، ولی به نظر من الکل چیزی است که کار را به همه چیز می کشاند. برای اینکه آن ترس را از بین می برد. بدترین تجربه موادی که من داشتم به خاطر این بود که مست بودم و اهمیت نمی دادم."
وقتی از او پرسیده شد چگونه بر اعتیادهایش غلبه کرد، کرنل گفت: "دوره ای طولانی بود که به این نتیجه رسیده بودم این طوری (هوشیار) بهتر است. توانبخشی واقعا کمک کرد. نهایتا خود فرد است که باید بخواهد. باید بخواهی و دیگر سمتش نروی، وگرنه دیگر متوقف نخواهی شد و این تو را خواهد کشت. هیچ کاری نیست که بتوانی انجام دهی. اگر بهترین دوستت مشکلی دارد که خیلی هم جدی است، هیچ کاری نیست که تو بتوانی برایش انجام بدهی. این برای من و آدمهای اطراف من تلخ بود. برای من تلخ بود وقتی دوستانم جان خودشان را از دست می دادند."
کریس کرنل، در ۱۸ می ۲۰۱۷ به زندگی خودش پایان داد.
این ویدیو خیلی جالب بود.