-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1403 23:54
خداوند همهی بندگان رو مورد آمرزش قرار بده ولی این بندهخدا رئیسی اگر در اون کشور عدالتی بود و شایستگی معیار به جای رئیسجمهور نهایت نهایتش تولیت قبر یک امامزادهی مورد مناقشهای در یک روستای دورافتادهای رو برعهده داشت با اون سطح از هوش و سواد و قابلیت. حالا برای بعدی میرن یکی رو پیدا میکنن از این هم بدتر که ما...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1403 08:39
خواهش میکنم در کانالم عضو بشوید اگر تا حالا نشدهاید، در آنجا بهترین ماهیهای جزیره سرو میشود: https://t.me/DomesticatedStrawberries
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 23:14
من سینهم پره از این اتفاقات 401 و میزنم حرفها رو اینجا، کسی هم نمیخونه ولی برای اینکه یکجایی زده باشم این حرفهارو میگم . این توماج صالحی که حکم اعدام گرفته رو اسمش رو شنیده بودم ولی نمیشناختمش چندان، رفتم ویکیپدیاش رو خوندم و این خط برام هایلایت شد : "... در مصاحبهای با شبکه سیبیسی تلهویژن گفته بود به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 06:10
برای رفلاکس معدهم رفتم دکتر ایرانی، یک مرد حدود 50 سالهی جاافتاده. توضیح دادم و برام قرص نوشت و گفت توصیه میکنم که هر روز نخوری و گاهی یک عدد بخوری، یک موقعی میخواستی یک پیتزایی بخوری یا میخواستی بری خونهی دوستی مشروبی بخوری یک دونه استفاده کن. نمیدونم چرا پیشفرض داشت که اینجا من اساسا میرم خونهی دوستم و مشروب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 اردیبهشتماه سال 1403 20:02
Unlike Kisner and Sharp, scholars such as Steven Smith and Yirmiyahu Yovel interpret Spinoza as prescribing a solitary life of contemplation ; they suggest a connection between rationality and solitude and, thereby, a natural link between intellectual perfection and withdrawal from the social. ... آنها پیوندی بین...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اردیبهشتماه سال 1403 22:17
خواستم کتلت درست کنم اومدم سیبزمینیهارو رنده کنم (اینبار خواستم سیبزمینی خام استفاده کنم ببینم چطوری میشه)، یکی از انگشتام رو بریدم. بعد اومدم پیاز رنده کنم با اون یکی دستم یکی از انگشتهای اون دست رو هم ایندفعه بدتر بریدم. کلی خون راه افتاد. رفتم کلی گرفتم زیر آب سرد. حالا باید برم مایع کتلتم رو ورز بدم و نمیدونم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اردیبهشتماه سال 1403 00:49
علی کریمی مصداق بارز "تعز من تشاء وتذل من تشاء" هستش. آدمی که قهرمان این کشور بود چطور به مغاک ذلت افتاد. البته خداوند هم بسته به اعمال خود انسان بهش عزت و ذلت میده و از اون زاویه بخوای ببینی عزت و ذلت انسان دست خودشه. به خداوند فقط باید دعا کرد که به ما کمک کن اعمالمون ما رو عزت ببخشند و نگذار ما خودمون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1403 09:54
یک چیزهایی میخواستم در مورد این اتفاقات چند روز اخیر بنویسم که یادم نیست. فقط اینکه بنده به استناد کامنتهایی که زیر ویدیوهای یوتوب شبکههای مختلف خبری از فاکس و سیانان و الجزیره و اسکای میبینم میتونم بگم که افکار عمومی دنیا با ایرانه. یک کامنت خیلی غالب این بود که "Iran has the right to defend itself" یا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 فروردینماه سال 1403 20:21
والا من فکر میکردم جمهوری اسلامی عاقل شده و سر این حجاب دیگه کوتاه اومده، ولی رهبر مثکه قصد وا دادن نداره و خیلی پیگیره که یک ملتی رو از دین بیزار کنه، اجرش با آقا امام زمان. یک نکتهای رو هم بگم در مورد کانالی به نام وحیدآنلاین. این رفته رفته و خصوصا بعد از اتفاقات 401 به زبالهی خالص و عملا به یک واریانتی از ایران...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1403 02:30
از 7 آپریل که میشه سه روز پیش من دقت کردم کم کم روی زمین داره آثاری از سبزی دیده میشه و انگار بهار داره میاد، مردم رو بعضا میبینی که با شلوارک و تیشرت بیرون هستن در حالی که هوا 7 8 10 درجهست در بیشینهاش. داشتم فکر میکردم هرچقدر هم آدمها به تو بدی کردند تو بگذر و خوبی کن، چرا که تو اگر خودت رو از خشم و نفرت و کینه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 فروردینماه سال 1403 21:56
پدربزرگ مادربزرگ مادریم تویسرکان به دنیا آمده بودن و ما بچه بودیم خیلی میرفتیم و خیلی خاطرات خوبی دارم. باغها و مزارع زیاد نزدیک به بافت شهر و بعضا داخل بافت و خونههای کاهگل و آجر و چوب و کلی خاطرات از آدمها. یک مسجد قدیمیای بود که دیدم ثبت میراث فرهنگی هم شده در "پایین محله" که فکر کنم ختم پدربزرگ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 فروردینماه سال 1403 19:12
یادم نمیاد گفتم یا نه ولی یکی از نتیجهگیریهای سفر ونکوورم که البته از قبل هم بهش واقف بودم اینه که اینجا توی کلگری اصطلاحا سوشیال لایف ندارم. من چون تنهایی رو به معاشرت اجباری ترجیح میدم دیگه گاهی تنهایی شکل مطلق پیدا میکنه. به قول معروف آنچه مرا نکشد قویترم میکند. یه کم دلم برای ایران تنگ شده. میدونید دلم خیلی برای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 فروردینماه سال 1403 19:34
کلا اتفاق زیاد میفته تو زندگیم. همه رو بخوام بنویسم یا روزمرگیهام رو تعریف کنم وقت و حوصله زیاد میبره. آوردی هم برام نداره راستش چندان، مخصوصا اگه کثیف نویسی باشه.چیزی هم بنویسم دلم میخواد خوب و منسجم بنویسم که تراپیه و مرتب کردن افکار. گزیده گزیده یه چیزایی برنامه دارم تو کانالم بنویسم. نهایتا شاید همش جمع شد و یه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 فروردینماه سال 1403 20:16
فردا این موقع توی سالن شهرداری باید کارم رو ارائه کنم. دیروز مسئول قضیه ایمیل زد گفت محض اطلاعت 60 نفر ثبت نام کردن و سالن پره، امیدوارم پس نیفتم. شاید قبلش یه شات ویسکی برم بالا
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 فروردینماه سال 1403 22:09
امروز صبح برگشتم کلگری، نیاز دارم باز یه دورهی حداقل 3 الی 5 سال خواهرمو کلا نبینم تا این یک هفتهای که هر روز دیدمش رو بشوره و ببره و ریکاوری روحی روانی کنم. جدای این ولی سفر خوبی بود و راضی بودم و دستاوردها و نتیجهگیریهای خوبی برام داشت که این دو سه روز سرم شلوغه خلوت شد میام مینویسم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 فروردینماه سال 1403 02:03
امشب قلبم با روسیه بهترین کشور جهانه به خاطر این اتفاق تروریستی که افتاد، یکی از بهترین سفرهای زندگیم به اونجا بود.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 فروردینماه سال 1403 23:05
انا لله و انا الیه راجعون اون یکی بزغالهی وحید خزایی هم افتاد تو آبنمای ویلا و علی رغم تلاش های وحید برای احیا ریق رحمت رو سر کشید.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 فروردینماه سال 1403 10:52
فرامرز اصلانی مرد که حقیقتا به تخم چپم. امیدوارم بقیه خوانندههای فراری دوزاری علیالخصوص ابی و گوگوش هم زودتر شر رو بکنن و بهش بپیوندن. از مرگ داریوش ولی ناراحت میشم چون عقل و شعورش بالاست و خوشم میاد ازش.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 فروردینماه سال 1403 07:17
بعد از دو سال و سه ماه بالاخره از کلگری و خلوت خودم اومدم بیرون و یک هفته اومدم ونکوور پیش خواهرم اینا. کار خوبی کردم. البته با خواهرم اختلافات زیادی دارم و کونهای زیادی از من پاره کرده در زندگی که بعدا بیشتر توضیح میدم ولی نهایتا بخشش از بزرگان است.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1402 00:10
بنده یه نکتهای رو هم بگم اون اینه که اکثرا نمیفهمید من دقیقا چی میگم در این وبلاگ و از ظن خودتون یار من شدین و یک نفری که به نظرم استثناست و غالبا میفهمه من چی میگم تراویس هست.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1402 03:25
من تقریبا فقط یک نفر رو مرتب در سوشیال مدیا و اینستاگرام از روی وب دنبال میکنم و اون کسی نیست جز وحید خزایی. یک اصطلاحی هست میگن طرف از ماتریکس خارج شده و در مورد وحید خزایی کاملا صدق میکنه. این 7 8 سال پیش ایران پلیس فتا افتاد دنبالش چون با دختر مخترا عکس پخش میکرد توی اینترنت. همونو انداخت فرار کرد ترکیه. ترکیه که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1402 22:56
ماه رمضان رو به اونهایی که به روزه اعتقادی ندارن و در ایران هستن تسلیت و به اونهایی که اعتقاد دارن و روزه میگیرن تبریک میگم. البته روزه گرفتن باید از سر اعتقاد قلبی باشه و نه چون ننه باباتون روزه میگیرن شما هم بگیرین. من خودم والا نمیگیرم چون اون سالهایی که میگرفتم بیشتر از اینکه یاد خدا باشم مدام گشنهم بود و تمام...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1402 23:26
دوست خیلی عزیزم که امیدوارم از من ناراحت نشده باشه یه مطلبی رو مطرح کرده که جا دیدم اینجا بهش بپردازم. صحبت دوست عزیزم اینه: "ی سوال؟ خدا از دید تو یعنی چی؟ دعا یعنی چی؟ اصلا نمیخام ب چالش بکشونمت.میخام بدونم فقط. چون من واقعا نمیدونم،مثلا دعا میخام کنم بعد میگم اگه مثلا خدایی هم باشه،منظومه شمسی رو ول کرده بیاد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1402 10:17
عرض شود که اولا من خیلی آرزویی در این دنیا ندارم. جدی میگم، احساس میکنم هدف داشتن جنسش با آرزو داشتن متفاوته. مثلا من هدف دارم که بتونم شغل خوب بگیرم و توی کارم پیشرفت کنم و موقعیت اجتماعی خوب داشته باشم و خونه و ماشین خوب داشته باشم و همسر یا دوست دختر خوشگل و قشنگ داشته باشم (بچه رو نیستم)، ولی هیچ کدوم ازینا آرزوم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1402 09:24
یه دختر چینیه بود توی این کلاسی که ترم پیش دستیار استاد بودم در یک پستی اشاره کرده بودم فک کنم که نیگا میکنه لبخند میزنه گاهی و انگار نخ میده. منم میگفتم لابد دیوونه میوونه ست.دیگه رفت تا جلسه آخر کلاس که جلسه ریویو هم بود و کون من هم پاره شد از بگایی اینکه سوال چی بپرسم از گروه ها. کلاس تموم شد و خوش و بش و فلان این...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 اسفندماه سال 1402 09:29
صبح مصاحبه داشتم. سه نفر بودن از آفیس ادمونتون. احساس میکنم خون راه انداختم، کارام رو که توضیح میدادم گوش بودن فقط. معدود سوال. سر دو تا کار هم زبان به تحسین گشودن. آخرش گفتن دفترای معماری جایی اپلای کردی؟ گفتم نه اولینه این مصاحبه. دمیر گفت خوشحالیم که اولین ما هستیم، خیسم کرد این حرفش. آخرش گفتم ادمونتون میتونی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1402 10:17
من والا باشگاههای تکجنسیتی ایران رو ترجیح میدادم به باشگاه رفتن اینجا. انصافا اکباتان باشگاه میرفتیم همه مرد و مشتی هوای همدیگه رو هم داشتن موزیک خوب نیگا میکردی وزنه زدن ملت رو تستوسترونت میزد بالا همه هم مشتی اومده بودن ورزش کنن نه خودنمایی. اینجا دختر مخترا میان مخصوصا این سفیدهای کانادایی، یه جوری شورت یا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1402 20:21
یک ساعت مونده به مصاحبه ایمیل زد که ببخشید میلاد پنجشنبه ساعت 11. خوب شد الکی ساعت 7 صبح پانشدم برم استخر شبیه کسخلا. حالا پنجشنبه صبح میرم جاش ساعتشم مناسب تره. آدرس جدید ستون تراویس: https://travisbickle2.blogsky.com/
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1402 09:52
اینجا یه شرکتی هست شرکت گردن کلفتیه در کانادا و آمریکا. سه هفته پیش اینطورا از طرف دانشکده یک جلسهای با اینا هماهنگ شده بود به عنوان پورتفلیو ریویو که ما بریم و یکسری آدم از اون شرکت باشن که فیدبک بدن به کارها. یک آرشیتکت 50 60 سالهای بود گفت کرواسی به دنیا اومده، انگلیس بزرگ شده، نهایتا هم اومده کانادا. لهجهی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1402 10:15
من وقتی میام از یکسری اصطلاحا "اینسکیوریتیهام" یا افکار و اعمال روزمرهم به کسی میگم یا جایی مینویسم باید حساب این رو هم بکنم که همهی اینها بعدا میتونه علیه خودم استفاده بشه. مثلا فرض کنید من هی به یکی از کشیدن وید بگم، این یبار که کار بالا بگیره برمیگرده بهت میگه اینقدر علف زدی مغزت پوک شده. یا بیام...