یک پدیده‌ای هست بین مهاجران و اون اینکه شما زن ایرانی (و کلا مهاجر فارغ از ملیت) زیاد میبینید که با مرد کانادایی سفیدپوست باشه، ولی مرد ایرانی خیلی به ندرت میبینید با زن سفیدپوست کانادایی باشه. مگر زن کانادایی‌ای که مرد کانادایی حاضر نباشه باهاش دیت کنه، توی این اپ‌های دیتینگ زیاد هستن، عمدتا وزن 100 کیلو به بالا که کم هم نیستن در آمریکا و کانادا.

دلیلش هم نمیدونم چقدر روشنه، مرد به هرحال باید از زن در مجموع موقعیت بالاتری داشته باشه تا زن جذبش بشه. من مهاجر باید شغل خوب و موقعیت اجتماعی پیدا کنم، ماشین بخرم، خونه‌ای داشته باشم که فقط خودم توش باشم، اقامت دائم یا تابعیت هم بگیرم، اون وقت میتونم به رابطه‌ی طولانی‌مدت فکر کنم. در خیلی موارد اون هم نه فقط با زن کانادایی، زن ایرانی یا مهاجر هم وقتی میبینه از سمت مرد کانادایی تقاضا وجود داره اون هم این آپشن‌ها رو از مرد ایرانی مهاجر میخواد. از سمت مرد کانادایی (کلا غربی) هم تقاضا برای زن مهاجر هست چون یک اپیدمیک تنهایی مردها در غرب و خیلی از زن‌ها به خصوص دخترهای کانادایی و آمریکایی بیست و خرده‌ای ساله بد سلیطه و گرگ هستن الان. پس بهتره زن‌های ایرانی که دوست‌پسر یا شوهر غربی می‌گیرن خیلی کردیت ندن به خودشون و فکر نکنن تخم دوزرده‌ای کردن یا با نگاه تحقیرآمیز به مرد ایرانی نگاه نکنن، شما در یک زمین دیگه بازی می‌کنید، مرد بودین وضعتون فرق می‌کرد. حالا عرض شود که شما وقتی 32 سالگی تازه به عنوان دانشجو وارد این کشور میشین، شاید بتونید ظرف مثلا 5 6 سال به همه‌ی اینها برسید اگر لایق و البته خوش‌شانس باشید، لایق بودن به تنهایی کافی نیست شانس و اقبال یا قسمت یا هرچی که اسمش رو می‌گذارید هم فاکتور مهمیه در مسیر زندگی، خیلی مسائل از کنترل شما خارج هست و دست شما نیست.

 همه‌ی اینها جز مساله‌ی ارتباط زبانی و فرهنگی و احیانا نژادی هست، ارتباط زبانی با گذر زمان معمولا بهتر میشه. فکت مهاجر بودن شما یا از فرهنگ و نژاد دیگری بودن ولی با گذر زمان تغییری نمیکنه. زنی که میشینه جلوی یک مرد کانادایی و در ارتباط زبانی الکنه شاید حتی کیوت و جذاب هم بیاد به نظر مرد، کفه‌ی بالانس قدرت در سمت مرد میره بالاتر و چی از این بهتر. ولی مردی که نشسته جلوی زن کانادایی، چالش داشتنش در برقرار کردن ارتباط کلامی و مشکل داشتنش برای ابراز خودش جذابیت نیست. فرهنگ و نژاد که غیرقابل تغییره هم برای مرد ایرانی بیشتر مساله‌ست تا زن ایرانی، زن غربی میانگین احتمالا با مرد غربی که شبیه خودشه احساس امنیت بیشتری می‌کنه تا مثلا با مرد ایرانی. بعضی استریوتایپ‌ها هم در مورد مرد خاورمیانه‌ای وجود دارن بهرحال و کاریشون نمیشه کرد. بعضی از خوش‌رقصی‌های بخش عمده‌ای از ایرانیان خارج کشور در فحاشی به اسلام و با پرچم اسراییل قر دادن و ما آریایی هستیم عرب نیستیم و فلان هم واکنشی ناخودآگاه یا خودآگاه برای برائت‌جویی از این استریوتایپه، غافل ازینکه شما هرچی خوش‌رقصی کنید سفیدپوست غربی نمیشید در نگاه اونها، صرفا عجیب یا ابله جلوه می‌کنید. راه‌های شکوندن استریوتایپ اتفاقا جستجو کردن در فرهنگ و هویت خودتونه و برجسته کردن ابعادی ازش، ما تاریخ و ادبیات و فلسفه‌ی غنی‌ای داریم بهرحال که میتونه تبدیل به نقطه‌ی قوت بشه در مقابل فرد غربی. این فکرهام رو باید منسجم‌تر کنم یک بحث جداست.
حالا همه‌ی اینارو من گفتم که برسم به کرول‌ان و اینکه چرا عملا گزینه‌ی رابطه‌ی طولانی‌مدت عملا وجود نداره در موقعیت فعلی و کوتاه‌مدت من. حتی رابطه‌ی کوتاه‌مدت هم طرف باید بسنجه و ببینه دنبال چیه، مثلا دنبال اوقات خوش و عشق‌بازی‌ای چیزی یا حتی یک تجربه‌ی رمانتیک کوتاه با یک مرد 15 سال جوان‌تر از خودش هست یا نه. چون اینجا 50 ساله‌ی خوب قشنگ توی مارکته. اون یک دیتی که من رفتم و نوشتم ازش طرف یک زن اصطلاحا دسپرت کامل از مارکت خارجی بود. کرول‌ان قشنگ و خوش‌هیکله، موقعیت کاریش شهرداری پوزیشن لید داره. می‌گفت شوهر قبلیم وکیل بود. حالا مثلا دست من رو بگیره ببره به برادرش نشون بده. من فکر میکنم توی این مدت به همه‌ی این چیزها داشت فکر می‌کرد و سبک سنگین می‌کرد. برای منم طبعا حل نبود و هنوزم دارم فکر میکنم چی میخوام من ازش با همه‌ی این اوصاف.
حالا من فکرم این بود که همه‌ی اینها درست، من بیام فاصله بگیرم و ساده‌تر به قضیه نگاه کنم، دوست داشتن که دلیل و منطق نداره. من اون رو دوست داشتم و احساس میکنم اون هم از من خوشش میومد، بیام فارغ از همه‌چیز احساسم رو بهش بگم، به عنوان یک فکت. حالا هرجوری خواست تصمیم بگیره بگیره، من فقط هروقت میدیدمش روزم قشنگ میشد، اگر اونم منو میبینه روزش قشنگ‌تر میشه پس بیا تا وقتی من اینجام و تو اینجایی هم رو ببینیم.

راستی، داشتم فکر میکردم یک مقدار زیادی تو مایه‌های cheryl hines هست چهره‌‌ش. البته نچرال‌تر و پرچین‌تر، من ندیدم آرایشی چیزی بکنه هیچ‌وقت ولی بازم در نگاه من خیلی قشنگ بود.

نظرات 10 + ارسال نظر
دلا چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 01:52

انقد مرد ایرانی زن ایرانی مرد غربی زن غربی کردی من که گه گیجه گرفتم کلا نفهمیدم تحلیلت چی بود. ولی باشه آره کارت خیلی سخته. احساساتتو بریز رو دایره ببین چی میشه!

بی‌انصافیا خیلی شیوا شکافتم که موضوع رو.

اعظم46 چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 08:20

سلام ممنونم که تا حدودی علت دیتا با زنان میانسال را گفتی و همچنین موقعیت های زنان خارجی ومردان خارجی رو را بهتر به من شناساندیم
زن پنجاه ساله ایرانی البته اونایی که می شناسیم اغلب از آتروز زانو و کمر رنج می کشند و حتی تمایلات جنسی ضعیفی دارند..ولی کسی مثل کرولا آن اینقدر جذاب باشه جالبه برام
بازم بنویس
یه چیز دیگه اینجا یه خانم چهل ساله که همسرش فوت کرده اگر ازدواج مجدد کنه اول بچه هایش وبعد اطرافیان چپ چپ نگاش می کنند

تراویس بیکل چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 09:01 https://travisbickle4.blogsky.com/

ستون شیوا و قشنگ تعریف کردی.
ولی در نهایت تو هم جذابیت های شرقی خودت رو داری.
از خدا بخواه زبانت رو شیوا بکنه و تو رو توی دلش جا بکنه.به نظرم راه به دلش ببر و همین رو بگیر و بیخیال ایران اومدن بشو و باهاش زندگی بکن و والسلام

ستون کار پیدا بکنم تو همین شهر فرداش زانو رو زدم جلوش. گرچه احتمالا جواب منفی میده چون گفت میخواد از کلگری بره.

اعظم46 چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 10:30

خوب شد منتشر کردی چقدر غلط املایی نوشتاری
تقصیر گوشیه من یه چیزی می نویسیم اون عوضش می کنه

عیب نداره پیش میاد

یاسمین چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 14:46

یه استاد شعری در داشتیم دانشگاه، یک حرف جالبی در مورد خودکشی صادق هدایت زد و اون این بود که مغز صادق هدایت رو تشبیه کرد به موتور بنز، موتور بنزی که گذاشته بودن روی یک ژیان، اون بدن کشش اون مغز رو نداشت حالا چرا اینو گفتم، متن های این مدت و اتفاقات رو
کامل خوندم به نظر من هم برای شما موتور یک بنز رو گذاشتن روی یک ژیان، همه چیز کامل و بی نقص، مطالبی که مینویسید روان و کامل،مسلط به نوشتن، همه چیز در سطح بالا و خوب که این خودش امتیاز بالایی هست و هر کسی متوجهش نمیشه فقط این وسط کسی که با شما هم سطح و مناسب باشه رو هنوز پیدا نکردید، همین.

من یادمه از 5 سالگی احساس می‌کردم از زمانه‌ی خودم جلوترم و هیچ‌کس درکم نمیکنه. احتمالا تنها هم میمیرم نهایتا.

دلا چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 14:53

فهمیدم منظورت رو اما به سختی. به راستی که شیوا رو‌ شکافتی

من شیوا نشکافتم فقط کرول‌ان بعدش هم فقط خودت.

نیکو چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 14:54

چقدر این مطلب طولانی هات خوبن.درست کفته بودی.راه سختی در پیش داری.اما به هرحال برو.
با خانم اعظم هم در موذد سه خط آخر اصلا موافق نیستم.من البته در مورد شهرهای کوچک نمی دونم.ولی شهرهای بزذگ دیگه از این خبرها نیست.خیلی طبیعیه

مرسی نیکو جون.
منم فکر کنم جامعه تغییر کرده بابا طبیعیه.

1244 چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 16:00

خیلی ملموس بود این موضوعه که گفتی
و همینطور این دوراهی و داستانی که درش قرار داری هم برای من یک طور آشنایی میاد یعنی فی نفسه باهم شباهتی ندارن ولی وقتی میخونم نوشته هات راجبش رو احساسات آشنایی میان سراغم ، ولی فکر میکنم کلا قضیه عشق و دوست داشتن هر طوری که نوشته بشه و اتفاق بیفته برای همه به یه شکله .

چی بگم والا

تراویس بیکل چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 17:27 https://travisbickle4.blogsky.com/

ستون خبر جدیدی نشد؟

نه جوابم رو نداده هنوز. با همین موش گربه‌بازیا گاییده منو

عالیه چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 20:23

شما تعریفت از رابطه طولانی مدت چیه ؟
داشتن بچه برات مهم هست ؟
ارتباط این خانم با دخترش چطور ؟
به نظرم این انرژی که قرار هست برای این رابطه بذاری با یک دهنش میتونی شرایط بهتری داشته باشی ! این رابطه خیلی چالشی هست و خودتون خیلی خیلی قشنگ تر شکافتید به نظرم ازش عبور کنید

یعنی رابطه‌ی جدی دیگه.
بچه نمیخوام کلا هیچ‌وقت.
رابطه‌ش با دخترش خیلی نزدیک و خوبه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد