امروز که فوتبال تموم شد همچی ولو شده بودم،چشمامو بسته بودم چیزی نبینم،گوشامم گرفته بودم چیزی نشنوم.چون میدونستم اون شادی عراقیا بعد بازی رو اگه ببینم،یه صحنه ایه که همچی ساده از ذهنم پاک نمیشه،پس فردا سرمونو گذاشتیم خواستیم بمیریم بعید نیست اون وسط مسطا بیاد رد شه از جلو چشمون،داغ دلمون تازه شه.
هی میگن آقا دل نبند،ما گوش که نمی دیم.یه خوبی مهم بردن واسه من اینه که همچی امید به آینده رو زنده نیگه میداره.مثلا میگی خوب الان جمعه ست،بازی بعدی میشه سه شنبه،چه حالی بده از الان تا سه شنبه،ولی وقتی میبازی اولویت های دیگری جز بازی فوتبال میان جلو چشت،به قول رادیو چهرازی که می گفت چجوری بگذرونیم پاییز امسال و چرا برف نمیاد و دلبر کجا رفت و نباید اینجوری می شد و مکافات و اینا.سه شنبه رو نیگا میکنی دیگه فوتبالی در کار نیست،جمعه رو نیگا می کنی دیگه فوتبالی در کار نیست.زندگی یکهو بعد سوت پایان بازی داور رنگ می بازه،ولو میشی نمی تونی پاشی دیگه انگاری دویست کیلویی.یکسری مشکلات روانی کوتاه مدت هم بروز می کنه بعد این سوت کذایی،شبیه پنیک اتک میاد و میره،نمیدونم اسمش چیه.مثلا در مورد شخص من به صورت تمایل به هایده/سیگار/خودزنی (به صورت هم زمان) در حال ولو رو مبل بروز کرد.البته این که بری اون ته ته مثلا فینال ببری یا ببازی اینکه بعدش چه بلایی سرت میاد یه بحث جداگانه می طلبه که در این مقال نمی گنجه و خیلی پیچیده تر از این حرفاست.
بهش گفتم این پسره کی بود باهات.گفت آره یه دوماهیه هست و داستان و اینا.گفتم فاز ازدواج مزدواجه؟گفت آره مث که.گفتم سنش داستان و ایناست دیگه نه؟گفت نه یه سال از تو کوچیک تره.همچی شوک زده شدم،نه در حد هایده/سیگار/خودزنی ،ولی سنگین بود به نوبه خودش.گفت توام به فکر باش،پروسه طولانیه ها زمان می بره.
گفتم ببین چند تا چیز بهت بگم،یکی اینکه ازدواج بکن،خوبه ولی بچه دار نشو،آب
کمه،اعلام کردن وضع سدها بحرانیه.بچه ت بزرگ شد اذیت میشه.بعدشم نگران من
نباش،ازدواج زیر سی سال به درد کسایی میخوره که از احساس عدم امنیت روانی حاد رنج می
برند(البته در حالتی که به فکر باشی،یعنی فاز اینکه اوخ اوخ برم یکیو پیدا کنم
ازدواج کنم،وگرنه همینجوری اومد که خوش آمد،اصلا هر وقت).
بعدشم تا فوتبال و اینا هست غم نداریم،فقط حتی الامکان نبازن اینجوری حالمون خراب
شه،ما که کلا حالمون همچی رو به راه نیست،اینام می بازن داستان میشه.
فاز آهنگ و اینا قاطیه.هایده ست،مهستیه،فرهاده.هر چی خودتون حال کردید.هوام ابریه.
هایده ، سیگار، ولول شدن روی مبل بعد از پنالتی آخر...
خودزنی رو نیستم ولی. یعنی نبودم. ترجیح دادم تلخی بریزم تو گلوم تا همه چی یادم بره یه دفعه ای...
حالا درسته که نرفت ولی از بس زیاد بودن اسباب دلتگی، رنگاشون قاطی شد تو هم. بعدشم که خواب بود و برف صبح...
هوای ابری رو فقط باریدن درمان میکنه
والا اکباتان ملت آفتاب می گرفتن فقط یه لحظه یه ابر اومد با سرعت رد شد جلسه داشت گمونم
خیلی خوبه
:)
اول پاراگراف آخرو خوندم ٬ اومدم بگم یاد رادیو چهرازی افتادم ٬ خصوصا اون قسمتش که با بچه هه صحبت میکنه ٬ اخرش میگه هوای فردا پس ه بچه ! یهو ادم بغض میکنه با این جمله ش ٬ بالاترو خوندم دیدم خودت یاد چهرازی کردی ٬ گفتم فیل از خودمونه ٬ اینکاره س .
نه دیگه من تاثیر میپذیرم ذکر منبع اثرم می کنم!
قربون تو
پنیک اتک توی این پست هم همچی کاملا مشهود بود..
چی بگم والا
من میگم ازدواج نکردی هم نکردی ... بچه دار شو...
جنگ جنگ ژن ه ...
مهم نی چی میشه بچه مهمه ... قضیه ژن و ادامه نسله ...
خودم بس بودم نمیخوام ادامه نسل بدم
خدایا خداوندا عربها رو نابود و معدوم کن .. بگید آمین!
خدایا خداوندا آمین.
خود زنی ... نه!! هایده هم...نه!! آهان چرا یه آهنگ داره؟ سوغاتی...اون خوبه...
البته خوب هر کسی روش خودشو داره.....
حالا خودزنی نه به اون شدت دو سه تا نرم زدم تو سر خودم.
برو این رفتم رو ازش این بغل گذاشتم گوش کن ارادت سنگینی پیدا می کنی
من فکر میکردم از ایران به خاطر بازی دلاوارنه اش توی همه رسانه ها تعریف کنن، نگو یه سری کفتار آماده ان تیم ببازه :|
افکار عمومی پشت تیمه کفتارا مهم نیسن.
تو اینکه شما کاملأ به بچه علاقمندید شکی نیست، نمیشه تظاهر کرد دیگه واقعأ..
سنش داستان وایناست؟؟!!! جمله بندیه؟؟
فرهاد _ مهستی
حالا بذار من زن بگیرم در عمل ببینیم چه اتفاقی میفته.
جمله ست دیگه البته اون دیگه نه آخرش هم مهمه.
چهارمضراب دشتی
اجرا:ارکستر مضرابی
رهبر ارکستر:حسین دهلوی
استادم هم حضور دارند...
https://www.youtube.com/watch?v=Xrs36Dfkgic
بسیار نیکو بود
همون وختی ک این پستُ خوندم خواستم بگم امیدوار باشیم شاید AFC رای ب موندن ما بده،بعد پیش خودم فکر کردم چقدر خوش بینم امید واهی چیزیو عوض نمیکنه…توو زندگی خیلی وقتا هست که بیخودی امیدواریم تهش هیچی نیست.
نظرت رو در باره ازدواج دوست داشتم