باریکلا به مبینا، باریکلا دختر ایران، افتخار همهی ما هستی، اشک توی چشمام حلقه زد. درد و بلات بخوره تو سر وطنفروشهایی مثل علیزاده.
دیشب خواب دیدم شدم معاون اول پزشکیان، پزشکیان رفته پیش خامنهای جلسهی خصوصی برای نهایی کردن کابینه من هم با شورت نشستم پشت در. پاشدم رفتم پیششون بعد فکر کردم شاید صحبت خصوصیای چیزی دارن جلوی تو نمیخوان بگن باز اومدم بیرون. کلا هم اینجوری بودم که داداش معاون اول پست مهمیه اعتماد به نفس داشته باش و نظر بده. فقط نمیدونم چرا شورت پام بود.
در بخشی از همین خواب دیشبم انگار برگشته بودم ایران و داشتم فامیل رو میدیدم، بعد یهو دایی مامانم رو دیدم و رفتم بغلش کردم و بوسش کردم. خیلی من رو دوست داشت و چند سال پیش فوت کرد. اسمش سیاوش بود و شازده بود و جوانی تویسرکان معلم مدرسه بود، خودشون بچهای نداشتن. سلطان تراویس نکتهی خوبی گفت و این که اگر خواب درگذشتگان رو دیدین به نیتشون کار خیری بکنید، من هم فعلا رو دور هستم، ایشالا اومدم ایران مبلغی به یادشون کمک میکنم. ببینیم فهرست طولانیتر میشه یا نه فعلا دو نفر.
ستون خدا رحمتش بکنه دایی جان رو.
ایشالا وقتی برگرد ایران که اوضاع بهتر شده باشه و تکلیفمون روشن شده باشه
سلطان من بعید میدونم جنگ بشه. من در هر صورت چند ماه دیگه ایرانم ایشالا، خیلی اوضاع تاثیری توی تصمیمم نداره حقیقتش.
آخه پزشکیان کافشن میپوشه تو خواستی اعتدال رو رعایت کنی شورت پوشیدی این به اون در....
خیلی خواب مرده میبینیا تازگیام که دم از اومدن به ایران میزنی فکر نمیکنی یکم مشکوکه
:)))
نمیدونم والا ستاره جون احتمالا تا پام برسه ایران مستقیم یه موشک از اسراییل شلیک میشه و فرود میاد تو سر من و جنگ جهانی سوم آغاز میشه
بی وطن به فنای ابدی رفت!
پوستم شفاف شد نیره جون
خدا رحمتشون کنه، به یادتون بودن بهتون سر زدن عمرتون هم بلند میشه ان شاءالله