یادم نمیره یک بار عروسی یکی از فامیلامون بود، ازین عروسی تالاریا. من رفتم تو تنها هم بودم. یکی دو تا میز بود که فک و فامیلای نزدیک ما نشسته بودن، ولی میز پر. صندلی خالی نبود. یه نیگا اینور انداختم، یه نیگا اونور. یکسری میز بود که کلا خالی بود. دیدم تنها گزینهم یکی از اینان. هیچی تنها رفتم نشستم سر یک میز که دورش 10 تا صندلی خالی بود و شروع کردم در و دیوار رو نگاه کردن. یعنی زندگی من در یک فریم.
فاک
چرا رفتی اون عروسیو دقیقا
سوال خوبیه