به میمنت و مبارکی
میزبانی المپیک 2020 به ژاپنی های حیوان صفت سخت کوش تعلق گرفت.یک هفته مشغول
بررسی امکانات و زیرساخت های مادرید،استانبول و توکیو بودم و نهایتا به این نتیجه
رسیدم هیچ کدومشون به درد میزبانی نمی خورن و مناسب ترین شهر برای میزبانی کراکف
لهستانه و دنبال اینم که نامه ای به کمیته ی المپیک بنویسم و دلایلم رو برای
انتخاب کراکف اعلام کنم.یکی اینکه فرهنگ التقاطی و رمزآلودی داره و تاریخی بسیار
پرفراز و نشیب.مضافا دختران خوشگل و یک رودخونه هم داره.چرا نباید شهری با این همه
پتانسیل میزبان المپیک باشه.اما بازم بین اون سه تا توکیو گزینه ی آخرم بود.وقتی
داشتم شادی مردم رو توی خیابون ها میدیدم اشک تو چشام حلقه زده بود.تا حالا یه
ژاپنی دیدید که به قیافش بخوره لشه یا از استراحت و تفریح خوشش میاد؟انگار دولت یه
تراشه توی ماتحت همشون جاسازی کرده که توی زندگیشون مدام افعال مثبت مرتکب
بشند.حتی خوشحالیشون هم تصنعیه.ولی اگه مثلا استانبول برنده شده بود کلی جوون
باحال ترک مثل حیوون می ریختن تو خیابون استقلال آبجو میخوردند.خودتون قضاوت کنید
کدوم ملت جذاب ترند.البته از توهین گذشته فرهنگ باستانی ژاپن و طبیعت کشور فوق
العاده اند.معماری بومی شون هم عالیه اون تلفیق محیط طبیعی با محیط زندگی رو در
معماری هیچ فرهنگ دیگری نمیشه دید.دوست داشتم کار و بارم رو ول می کردم می رفتم
یکی از این صومعه های ذن و اینا که نمیدونم اسمش دقیقا چیه.یه چند سالی میموندم اونجا
یه استاد پیر داشتم هر کار اشتباهی می کردم با چوب میزد تو سرم.دور صومعه هم
درختای زرد و سبز و نارنجی بود با رودخونه های زلال که برم توشون حمام کنم و بعد
چند سال بشم تو مایه های بروس وین توی بتمن.
ولی فعلا تا دو سال نمیتونم برم ژاپن چون ارشد دادم معماری دانشگاه تهران قبول شدم
بعد از 5 سال زجرآور تحصیل در دانشگاهی که از خونمون دور بود و در جریان مترو
سواریهام کلی بیماریهای پوستی و مقاربتی گرفتم حالا یه آب و هوایی عوض می کنم.یه
مشکل کوچک وجود داره اون اینکه مجبورم دو سال به دانشکده ای رفت و آمد کنم که
تعداد زیادی روشنفکر از تخم در اومده ی کوکایینی داره البته اگه بخوان میتونم کلی
مواد ارزون تر بهشون معرفی کنم مثل ناس که مفته همه کارگرای افغانی ناس میزنن
خیلیم حال میده.هرچند من علاقه ای به معاشرت با این افراد و کلا قشر دانشجو و
تحصیلکرده ندارم بیشتر دوست دارم با اراذل اوباش معاشرت کنم با چند تاشونم که تو
شهرکمون می چرخن دوست شدم شبا میان دنبالم بوق بوق میکنن میریم می چرخیم.البته
یکیشون سابقه ی جزایی داره یه بار تخم یه افسر پلیسو کشیده یه سالی رفته زندان آب
خنک خورده اسمش شهرام دراگونه چند بارم با آفتابه تو شهرک چرخوندنش ولی جدا پسر
خوبیه.ولی خوب من چون ریخت و قیافم با اینا یه کم فرق داره هنوز منو از خودشون نمی
دونن حالا هفته ی بعد میخوام برم رو کمرم خالکوبی کنم یه کم از لحاظ فرهنگی بیشتر
بهشون نزدیک میشم.رینگ ارباب حلقه ها به نظرم عالی میشه برای خالکوبی هرچند پلان
معماری هم خلاقانست.
میخوام یه حقیقت تکان دهنده رو در مورد خودم افشا کنم و اون این که اجداد پدری من
از یهودی های قفقاز بوده اند که زمان ایوان مخوف به ایران عصر صفوی مهاجرت کرده
اند و تو ارومیه ساکن شده اند و بعد نمیدونم چی شده اومدند اطراف اصفهان.دارم به
سرعت عبری رو یاد می گیرم و به زودی ورژن عبری وبلاگم راه اندازی خواهد شد.راجع یه
اجداد مادریم هم که گفته بودم از شاهزاده های تبعیدی قاجار بوده اند که کور و به
تویسرکان فرستاده شده اند.باز خدا رو شکر کورشون کرده اند اون بلای دیگری که سر آغا
محمدخان آوردند رو نیاوردند.
شب به خیر.
من اگه جای تو بودم دانشگاهو ول می کردم می رفتم کارخونه کرسی سازی راه می نداختم. هم در آمدش خوبه، هم باعث کون گرمی آدما می شه، هم معاشرتو زیاد می کنه، هم مقاربت رو زیاد می کنه، هم مشاعره رو زیاده می کنه، هم باعث خوشحالی قشر کثیری از خلق الله می شه.
قشر تحصیل کرده شُدی خودت! دیگه نمیتونی از زیرش در بری!
مبارکه!
خیلی جالب بود...واقعا جالب مینویسین...گرچه برا همون حوندن از پشت مانیتور به صورت غیابی مناسبه!
دانشجو شدن مبارک.
حجم اطلاعات دریافتیم از این پست خیلی زیاد بود...باید برم نیم ساعت سه ربع یجا بشینم لود بشه.
یعنی معلومه نفسم وسط نوشتن نمی کشین ها.
لذت بردم در هر حال.
من به پلان برا خالکوبی رای میدم.
اصلا میتونین پیشنهاد بدین یکی از دانشجوها امتحان اسکیس رو به صورت خالکوبی پیاده کنه...یه صبح تا شب.
راستی کسی پیدا نشد مستر کارت داشته باشه یونیفرم بخره براتون؟؟؟
سلام
مبارک باشه ارشد و اینا... قلم گیرایی دارید...
سلام
مبارک باشه ارشد و اینا... قلم گیرایی دارید...
اول اینکه اون بخش صومعه رو چرا سانسور کردی؟، من که میشناسمت و می دونم یه ایده آلی توو مایه های فیلم ِ ارزشی ِ spring,summer,winter,fall,... and spring در ذهن خطرناک ِ خبیث ِ تو لونه کرده که به دلیل پاره از ملاحظات سانسورش کردی!
دوم هم اینکه روح ِ لقت!(باز هم به دلیل پاره از ملاحظات از تلفیق دو شبهجملهی قصار) شیش ماهه شیکممون رو صابون زدیم و تو داری ما رو سر می دوئونی، پس شام ما چی شد؟
سوم هم اینکه یادمه یک بار با یه نوجوان باغبون افغانی ِ پشتون داشتم توو همون شهرک دوست می شدم که بعضی ها مثل ِ چی مسخرم کردن!
چهارم هم اینکه وبلاگ تو رو از خودت بیشتر دوست دارم؛ کلی بامزست! اصلا منو ترقیب می کنه بشینم وبلاگ بنویسم. یعنی اینترنتی نه. رو کاغذ بنویسم وبلاگم رو کپی کنم بدم همساده ها. یا مثلا کاغذ دیواری کنم بزنم سر کوچه. یا طبق سیاق ِ مبتذل فنچای دانشگاه بشینم جزوه بنویسم و ته هر صفحه اش وبلاگم رو آپ کنم و جزوه رو بزارم انتشارت برن بچه ها به هوای درس بگیرنش و مجبور شن وبلاگ منم بخونن.
قدیما اینترنت نبود چی کار می کردیم!؟
دوست دارم تا صبح مزخرف بنویسم اینجا ولی یه سریال توپ دان کردم می خوام بشینم پاش!
روحِ لقت...شام منو بده
در ضمن برا دانشگاه تهران رفتن هم اون طور که خودت میگفتی باید از همون مترو استفاده کنی که وصفش کردی!
بابا از این روح من بکشید بیرون خواهشا
پوری راهش کوتا تره امکان انتقال بیماریهای اورال و انال میاد پایین
جیگر اون اصطلاحاتتو بخورم خام خام...شاممو بده
http://blueground.blogsky.com/1392/06/19/post-31/when-I-return-
دنیا مال و بکام شما یهودی هاست با اندک کوششی به هر چه خواهید می رسید.. .
אלוהים יברך אותנו
قبول شدنتون بسیار مبارک باشه. :)
+الان یه چیزه محوی تو ذهن من ه که میگه شما حوالی فروردین تو بلاگ من گفتین اتاق عمل خوندین و الان پرورش شترمرغ دارین... ربطش به معماری...؟! ینی من قاطی کردم؟!
کلا زندگیم فراز و نشیب زیاد داشته شوهرخاله م توی فشم مزرعه ی پرورش شترمرغ داشت منم دیدم پول خوب توشه زدم تو کار پرورش شترمرغ البته فعالیت هامون کلا غیرقانونی بود و فروش هامون هم توام با کلاه برداری بود مثلا گوشت اردکو به عنوان گوشت شترمرغ با قیمت گزاف مینداختیم به ملت.لو رفتیم شوهرخاله م رو گرفتن انداختن زندان ولی من چون کاره ای نبودم فلنگو بستم اون قضیه ی اتاق عمل هم چندان مهم نبود یه مدت دروس کارشناسی اتاق عملو خوندم ولی یکی از رفقام شرکت داشت دیدم بزنم تو کار دیزاین نون و آبش بیشتره.ولی الان بی کارم اوقات فراغتم ماریجوانا میفروشم.این کارم خودم میدونم از لحاظ اخلاقی درست نیست ولی کسی رو مجبور نمی کنم بیاد ازم جنس بخره که مسئولیت اخلاقی داشته باشم این کارم می کنم چون به پول احتیاج دارم زندگی خرج داره...
فقط میتونم بگم به این همه توانمندی افتخار میکنم!!
از توضیحاتتون ممنون ولی هنوز یه جاش مبهمه! اینکه شما مدرک کارشناسیتون تو چی بود که ارشد معماری میخواین بخونین؟!
مدرک کارشناسی نداره...با یه مشت بیشعور و احمق هر روز میره زیر زمین مواد مخدر میزنه پا میشه میاد چرت و پرت مینویسه ما رو بخندونه...کارشناسی ارشدم magic-mushroom زده بود رفت سر جلسه و ترکوند دهنش سرویس...
ایول دیگه زیر آب ما رو میزنی؟
خوب راستشو گفتم...میخواستی دروغ بگم...منظورم از بیشعور و احمق که خودت میدونی کیان...همون یارو عینکیه که هر روز بهت سه پیچ میده...حالم ازش بهم میخوره...فک کنم از بچه های شهرک بغلیتونه...همون که خونه هاش زرده...حالیته
میگم قرار بود از اون آدم برفی که ساخته بودیم عکس بذاری...پس چی شد؟همون که تو اسفند ساختیمش
عکساشو از خالم نگرفتم هنو
با تشکر از جناب پوریا ! یه چی به معلوماتم اضافه شد : آدم بدون مدرک کارشناسی هم میتونه ارشد بخونه! اونم از نوع معماری و تهرانش!
لیسانس علم و صنعت بودم کشتی مارو
آدم باید خودشو به قطعات سازنده اش تجزیه کنه تا یه کلمه جواب بتونه از زیر زبون شما بکشه بیرون!!! این پیروزی رو به خودم تبریک میگم!!!
تبریک میگم
منم یه پیشنهاد دارم ... علاوه بر خال کوبی میتونی از اون مدل ها هم بزنی که این طرف و اون طرف موهاشون رو می زنن و فقط وسطشو میذارن ... بعد اونم فشن میکنن و رو به بالا میدن
ای فیل بزرگ بی مروت..
ای فلان فلان شده خر...این چه زبانیه جدیدا باهاش مینویسی...هان...یالا توضیح بده...
ییدیش
سلام
یکی که نباید آدرس وب رو یافته بود به ناچارتغییرش دادم!
http://aidaaidaaida.blogfa.com/
هر مملکتی که داف بیشتری داشته باشه اون باید میزبان بشه
ارشد شدنتم مبارک
عکس کمپ مسکونی و یه کارگاه کوچیک بغل کارگاه اصلیه...که کارگاه اصلی توی عکس نیست...
پارس جنوبی...
ای فلان فلان شده بهمان بهمان شده...شنبه قرارمون یادت نره...یه اس هم بدی بد نمیشه...
ookie dookie!