از حدود سه ماه قبل "پورن" رو کاملا متوقف کردم. خودارضایی هم فقط دوبار جهت خالی نبودن عریضه. اون رو هم کلا متوقف میکنم. سکس هم که نداشتم، اینجا کلا تلاشی هم براش نمیکنم، اینجوریه که انگار همه‌چیز روی استندبایه. تاثیراتش اینه که حساسیت آدم میره بالا، با زن‌ها هم رفتار آدم بولدتر و اگرسیوتر میشه، جدی به این فکر میکنی که بری لنگای ملت رو بدی بالا. با خودارضایی و پورن خیلی انگیزه‌ای برای این کار نداری. آها، احساس تنهاییم هم بیشتر شده که خوبه. همین احساس تنهایی رانه میشه که بری اصطلاحا اپروچ کنی به زن‌ها، قبلش اساسا برای اپروچ هم انگیزه‌ای نداری. حالا شاید بهترین تصمیم نبوده در این عملا تبعیدی که درش قرار دارم ، ولی چون باید روحم رو تعالی بدم عملیش کردم. به جاش گاهی نماز میخونم، یبار گریه‌م هم گرفت موقع نماز خوندن. بستگی به مودم داره، از روی ترس و بهشت رفتن و این موارد نمیخونم طبعا، فقط گاهی کار دارم با خدا. اگه بهشت اون شکل رئالی که در قرآن توصیف شده رو داره من اصراری به بهشت رفتن هم ندارم اساسا، شیر و عسل و میوه دیگه یه روز دو روز، الی‌الابد باشه که کسخل آدم درمیره اون تو. خلاصه شبیه صادق قطب‌زاده شدم که می‌گفتن از طرفی انواع و اقسام الکل رو بلد بود، از اونطرف صدای نماز و گریه میومد از اتاقش.به نظر میاد ربطی هم ندارن به هم واقعا، مگر مسائلی باشه که ما هنوز نمیدونیم.

من به عنوان یک مرد حدود 32 سال در یک اتاق در خونه‌ی پدر مادرم زندگی کردم و مستقل نبودم. احساس میکنم حتی  به مرحله‌ای رسیده بودم که تصور استقلال برام از لحاظ روانی ترسناک شده بود. مخصوصا استقلال برای "مرد" مهمتره، مرد باید زندگی بچرخونه. اینجا آب‌بندیم کرد به نسبت. به خودت بیا مرد، داری چه غلطی می‌کنی؟ تغییر ایجاد کن، مرد باش.

با پدر مادرم حرف زدم، گفتم  برمی‌گردم یک مدت دیگه اگه اینجا سریع کار درست پیدا نکنم، روی جیب یا کار کسشر جنرال اینجا وانمیسم، میخوام تشکیل خانواده هم بدم. 3 سال هم ویزا دارم بعدش فوقش یه مدت میرم ببینم چه خبره دوباره برمی‌گردم. گفتم شما به من خونه بدین، ماشین بابا رو هم میخرم. انداخته یه گوشه استفاده نمیکنه. کار رو شما کاریتون نباشه، خودم درستش میکنم. خونه رو گفتن بهم میدن، قبل اینکه بیام کانادا و موندن رو بالا پایین می‌کردم هم گفته بودن که میدن. فقط بدیش اینه دو تا ورودی بغل خونه‌ی مامان بابامه. تو میخوای دیگه از زیر سلطه‌ی پدرت کامل بکنی، جایی بری که نتونه ببینتت. ولی باز بغل گوششی. حتی روشن خاموش شدن چراغ توی خونه‌ت رو میتونه ببینه. فروختن و جای دیگه گرفتن هم دردسره تو این رکود و  وضع تخمی مملکت. ماشین رو هم گفت نمیخواد پول بدی. قابل حدس بود ولی خوب ژست رو باید گرفت. میخوام "مردی" باشم که هیچ‌وقت نبودم. تصمیم بگیر مرد. ولی نمیدونم، تویی که خونه ماشین رو از بابات بگیری هنوزم مردی یا نه. احتمالا نیستی، ولی باید ژستش رو گرفت.

آدمه و تناقضاتش، هنوزم به همه‌ی گزینه‌های پیش رو فکر میکنم. خیلی بستگی به عواملی داره که حداقل بخشیشون از دست من خارجن و در کوتاه مدت مشخص میشن.

+ تراویس، سر جدت برو وردپرس یه وبلاگ بساز.

نظرات 4 + ارسال نظر
هاله قدسی پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 15:30

ببین فیلسوپ جان
من برگشتم. مثل سگ هم پشیمونم. روزی نیست که از سگ یا نکنم.
کار جنرال را حاضرم به چشم بکشم و از این خراب شده خودم را مجددا جدا کنم. حیفه که سالهای جوانی ات را به حسرت اینکه این چه غلطی بود کردم بگذرونی.
ببخشید دیگه یکی باید واقعیت برگشت را بهت بگه.

هاله جان مساله کاملا پیچیده و سابجکتیوه، واقعیت برای همه واحد نیست. مساله اینه آدم چه میره چه برمی‌گرده باید پیش‌بینی همه‌چیز رو بکنه و با علم به اون واقعیت‌ها تصمیم بگیره تا سورپرایز یا پشیمون نشه.

سمیرا جمعه 26 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 14:33

میدونم واقعیت سابجکتیوه و اینها همه انتخابه و در نهایت قسمتت میشه هرآنچه روزیته ولی برگشتن خیلی ریسک داره درنهایت امیدوارم اون چیزی که بهترین هست برای زندگیت رخ بده

قربون تو

جوراب پاره و انگشت ازاد شنبه 27 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 00:43

شما چون نظرت به ج.ا مثبت شده برگرد

باشه بهش فکر میکنم

آیدا سبزاندیش پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 14:33 http://sabzandish3000.blogfa.com

منم به استقلال فکر میکنم. ولی واقعیت زندگی چیزی فراتر از فکر ماست. بخوام مستقل باشم باید صبح تا شب جون بکنم کار کنم تا هزینه اجاره خونمو بدم. پس همون بهتر که تو خونه پدری بمونم و با خانوادم به سازگاری برسم تا ببینم چی میشه.
مستقل شدن یک سری شرایط میخواد که فعلا ندارم.

آره اجاره اگه آدم بخواد بده نمیشه واقعا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد