آخرین پورن: 26 جولای
آخرین جق: 17 سپتامبر
امروز شد یک ماه که از خودارضایی پرهیز جستم. دیشب خواب دیدم دارم فیلم سوپر میبینم، خیلی ناراحت بودم که ببین اینقدر زحمت کشیدی پرهیز جستی آخر شکست، دوباره روز از نو روزی از نو. بیدار شدم خوشحال شدم. شانسم آوردم شلیکی چیزی انجام نشد، صحنهی خوشایندی نیست پامیشی میبینی همه چیز چسبناکه.
به جمعبندیای رسیدم و اون اینه که اینجا گاهی یک چیزایی خواهم نوشت. من به یک نظری رسیده بودم و اینکه حالت درست اینه که اگر چیزی مینویسی نباید ترسی داشته باشه که این رو چه کسی بخونه، پدرت مادرت پارتنرت بچهت هر کی. این به معنای خودسانسوری هم نیست، یعنی میتونی صادقانه بنویسی، ولی حواست به طرز صحبت کردن و قضاوتهات هست و اینجور نوشتن باعث میشه آدم بهتری بشی. ولی خوب بعضی تجربهها یا فکرها هست به هردلیلی دوست نداری با همه شیر کنی و دلت میخواد ناشناس بگی، برای این موارد اینجا رو ادامه میدم، شاید وقفههای طولانی بیفته ولی ادامه میدم.
باخبر شدیم که یگانه اختر آسمان بلاگاسکای سلطان تراویس وبلاگش رو انتهای ماه جاری خواهد بست. آشنایی من و سلطان فکر کنم 10 12 سالی هست سابقه داره و در تمام طول این مدت کم و زیاد پرچم نشر اکاذیب رو بالا نگه داشتیم و در کنار هم بودیم. از الان به بعد در کانال کنار هم خواهیم بود تا وقتی سکتهی قلبیای مغزیای چیزی بزنیم و بدرود حیات بگیم. ایشالا اون دنیا ارواحمون در ارتباط خواهند بود و به نشر اکاذیب و دادن نظر در مورد مسائل مختلف ادامه خواهند داد.
بیاین اگر نظر خاصی در مورد کانالم دارین این زیر بگین.
دارم فکر میکنم شاید هم این وبلاگ رو تبدیل کنم برای مکانی برای نوشتن خوابهام.
همیشه برام سوال بوده چه آدمهایی و از کجاها این وبلاگ رو میخونن. بیاین این زیر جنسیت و سنتون رو بنویسید و این که در کدام شهر دنیا زندگی میکنید (مثال: 36 زن نووسیبیریسک). خیلی خواستین حال بدین بنویسید چه مدت زمانیه این وبلاگ رو میخونید.
من فکر کنم کمتر دیگه اینجا چیزی بنویسم و چیزی باشه بیشتر توی کانال مینویسم. گاهی شاید یک چیزهای خصوصیتری رو اینجا نوشتم.
دارم فکر میکنم یه داستان سوپر تریسام بین خودم با ناهید کیانی و مبینا نعمتزاده بنویسم، نظرتون چیه؟ دو تایی با مانتو نشستن روی تراس یه ویلای استخردار، منم دارم تو آب شنا میکنم. بعد منو میبینن یه چشمک به هم میزنن، مانتو رو میکنن میان با شورت و کرست دراز میکشن روی این صندلی استخریها آفتاب بگیرن. صدام میکنن میگن روی ما روغن میمالی؟ منم از آب میام بیرون، دقایقی بعد ناهید کیانی شورتو داده کنار و نشسته رو صورتم مبینا نعمتزاده هم نشسته پایین داره سالار رو جا میزنه تو خودش. اگر علاقه دارین ورژن کامل این داستان رو براتون تعریف بکنم بهم بگین، فقط باید حق عضویت بخرین.