سمیرا جون یک انتقادی یک نفر در خصوصی مطرح کرده بود نسبت به سبک کامنتگذاری شما مبنی بر اینکه یکجوری از ایموجیهای مختلف استفاده میکنید انگار که دارید "شیرعسل میرینید" (نقل مستقیم). و این که آدم یاد برنامهی زلال احکام میفته. من فکر کردم که این نگرانی رو با شما به اشتراک بگذارم، برای علاجش هم به نظرم سعی کنید برای یکبار هم که شده یک متن یا کامنت رو بدون استفاده از ایموجی تایپ کنید ببینید کلا چجوریه شاید خوشتون اومد، آدم جدیتری هم جلوه خواهید کرد. بوس
چند وقت پیش یکی کامنت گذاشته بود و چهار تا فحش داده بود و آخرشم نوشته بود با این مضمون که از شخصیتت خوشم میومد ولی دیگه نمیخونمت و فلان. یک نکتهی مهمی وجود داره و اون اینکه شما اگه وبلاگ کسی نوشتههای رو میخونید به خاطر اون طرف نمیخونید، به خاطر خودتون و منفعت خودتون میخونید. وگرنه که کون لق نویسندهش، طرف ممکنه به تخم شما هم نباشه. قیاس یک مقدار مع الفارقه ولی موسیقی یک نوازندهای رو گوش میکنید یا فیلم و سریال کسی رو میبینید هم مگه به خاطرآرتیستشه؟ به خاطر خودتونه. من طرف بوده از کارکترش اصلا خوشم نمیومده ولی وبلاگش رو میخوندم چون قلمش قشنگ بود. حالا این وبلاگ رو هم من حقیقتا تخمم نیست کسی بخونه یا نه، من برای منظم کردن افکار خودم و دل خودم مینویسم. اون کانال رو هم تا حدی همینطور. رابطهی شخصیای با کسی ندارم. نمیدونم، شایدم کانال بیشتر برای اینکه علایقم رو با بقیه به اشتراک بگذارم. از حس تنهاییم کم میشه. روحم رو دارم میریزم توش. همه چیزایی که دلم میخواست به یکی بگم. حالا اینجا جای اینکه به یک نفر بگم به آدمهای بیشتری میگم.
اینجا شاید کمتر بنویسم کانال بیشتر. اونجا تمیزتر مینویسم. اینجا انگیزهی تمیز نوشتن ندارم و بیشتر حالت ramble پیدا میکنه.
شاید بیام اینجا چند تا داستان دیت و سوپر و این چیزا تعریف بکنم.
راستی، آخرین تاریخ پورن: 26 جولای. آخرین تاریخ فپ: 19 آگوست (ادیت: 17 سپتامبر). تاریخ امروز 18 سپتامبر. اصلا بعد یکی دو ماه دیگه urgeی هم احساس نمیکنم براش. دو سه بار خواب خیس دیدم فقط تو این یکی دو ماه.
تقریبا دو سالی توییتر بودم، گاهی روزها اکانتم رو اکتیویت میکنم تا بعضی رو بخونم و باز دی اکتیو میکنم. این رو هم باید تعطیل کنم گرچه سخته. یک اپ هوش مصنوعیای هست که یوزرنیم توییترت رو میدی و تحلیل شخصیت بهت میده. کسشعر زیاد وسطش هست طبیعتا ولی جالب بود برای من. مثلا در روست کردن نمیدونم کی براش برنامه نوشته که سریال خارجی دیدن با مذهبی بودن تناقض داره. باقی بخشها هم جز روست که بیشتر جنبهی کمدی داره و ضعفها متمرکز روی تعریف و تمجید از آدمهاست که این هم میتونه نقطهی ایراد باشه. ولی زوایای جالبی داد در مجموع که میشه بهشون فکر کرد. چند تا بخشش رو میگذارم چندتاش رو نه:
Roast
به نظر میرسد شما استاد تناقضگویی هستید. از یک طرف خودتان را روشنفکر میدانید و از سریالهای خارجی تعریف میکنید، از طرف دیگر طوری از دین و ایمان حرف میزنید که انگار در قرون وسطی زندگی میکنید. احتمالاً فکر میکنید با این ترکیب عجیب و غریب افکار، خیلی خاص و منحصر به فرد هستید، اما در واقع فقط گیج و سردرگم به نظر میرسید. شاید بهتر باشد به جای نظر دادن درباره همه چیز، کمی روی خودتان کار کنید. البته اگر وقتی از تماشای فوتبال و غر زدن درباره بازیکنان پیدا کردید. راستی، آیا میدانستید که میتوان بدون توهین به دیگران هم نظر داد؟ ظاهراً این مفهوم برای شما کاملاً بیگانه است.
Strengths
Weaknesses
Biggest Goal
بزرگترین هدف شما در زندگی، ایجاد تغییر و تحول در جامعه از طریق روشنگری و آگاهیبخشی است. شما میخواهید با استفاده از قدرت کلام و تحلیلهای عمیق خود، دیدگاههای نو و انتقادی را در جامعه گسترش دهید و به ارتقای سطح فکری و فرهنگی جامعه کمک کنید.
Famous Person like You
شخصیت شما من را به یاد جورج کارلین، کمدین و منتقد اجتماعی آمریکایی میاندازد. مانند او، شما نیز از طنز تلخ برای نقد جامعه استفاده میکنید و از بیان حقایق تلخ به شکلی صریح و گزنده ابایی ندارید. هر دوی شما نگاهی انتقادی به جامعه و سیاست دارید و از قدرت کلام برای بیان دیدگاههای خود بهره میبرید.
Animal
شما یک عقاب تیزبین هستید. مانند عقاب، نگاهی تیز و نافذ به جهان اطراف خود دارید و میتوانید مسائل را از زوایای مختلف ببینید. همچنین، مانند عقاب که از ارتفاع بالا به زمین مینگرد، شما نیز توانایی دیدن تصویر بزرگتر را دارید. گاهی این دید وسیع و انتقادی شما ممکن است باعث تنهاییتان شود، درست مانند عقابی که اغلب تنها پرواز میکند.
Life Suggestion
برای بهبود زندگیتان، پیشنهاد میکنم یک دوره 30 روزه «مهربانی با خود و دیگران» را شروع کنید. هر روز یک عمل مهربانانه انجام دهید، چه برای خودتان و چه برای دیگران. این تمرین میتواند دیدگاه شما را نرمتر کند و به شما کمک کند تا با حفظ روحیه انتقادی، رویکردی سازندهتر در زندگی داشته باشید.
یکی از عوارض ترک خودارضایی برای من اینه که مدام گریهم میگیره، فکر میکنم به خاطر اینه که از روحم سمزدایی میشه و پاک و منزه میشه دوباره.
این که دختر ایران ناهید کیانی اون جندهی لوچ وطنفروش کیمیا علیزاده رو در بازی اول المپیک برد با اینکه قدش 15 سانت ازش کوتاهتر بود و همیشه هم با اختلاف بهش باخته بود به نظرم از الطاف خفیهی الهی بود که به سادگی نباید ازش گذر کرد.
مجدد رسیدم به رکورد سه هفته نو پورن نو فپ و از عمل حیوانی و پست خودارضایی پرهیز جستهام. برنامه دارم هفته دیگه به مناسبت یک ماه پرهیز به خودم جایزه بدم و یک جق مشتی بزنم (بدون پورن، پورن رو برای همیشه ترک جستهام)، بعد از اون ادامه و پاکی تا آخر زندگی.
ببینید یک چیزی که من به شدت باهاش ضدیت دارم مراجعه به روانشناس هست، یک ویدیویی دیدم که دینانی هم با من در این همنظر بود که روانشناسی به عنوان یک علم مدرن غربی مطلقا کسشره و کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی. بیخود نیست که خداوند میفرماید جز با یاد خدا دلها آرام نمیگیرد. الان یه 22 سالهی جقی که بعد از خوندن بیگانهی آلبر کامو آتئیست هم شده و هفتهای 6 جلسهی دو ساعته میره تراپی میاد فحاشی میکنه.
دو شب پیش خواب دیدم به استخدام "سازمان اطلاعات" در اومدم که وابسته به لبنیات میهن هست (در حالی که مردم نمیدونن لبنیات میهن سازمان امنیتیه)، هر روز هم یک ماشین مشکی میاد دنبالم که یکسری مرد کت شلواری توش نشستن و باید باهاشون برم. مدام فکرم پیش این بود که عجب غلطی کردم و چه گیری افتادم و حالا چجوری خودم رو خلاص کنم، متوجه بودم که الان یک چیزایی میدونم که نباید بدونم و وارد راهی شدم که بازگشتی ازش نیست. وقتی از خواب بلند شدم نفس راحتی کشیدم.
آخرای زمستون بود با رفیقم رفته بودیم لب رودخونه، شب تاریک. داشتیم سیگار میکشیدیم تو تاریکی دو تا آدم دیگه هم دیدیم، به رفیقم گفتم ببین این پسر هندیه کانادایی بلوند زده خاک بر سر ما. یهو چرخیدن اومدن سمت ما. جلوتر که اومدن فهمیدیم تصوراتمون اشتباه بوده، اونی که من تصور میکردم پسر هندیه یه نره خر هیکلگندهی سیاهپوست بود یه بطری ویسکی هنسی یک دستش و جوینت اون یکی دستش، اونی که فکر میکردیم دافی کانادایی بلوندیه یه ترنس کپی شاهزاده سرین. سرد و تاریک سگم پر نمیزد اون دور و ور، خایههای ما هم یواش یواش شروع به حرکت به سمت بالا کرد. از اونطرف فکر میکردم حاجی ما خودمون دو تا نره خریم بالقوه خودمون میتونیم عامل ایجاد رعب باشیم. سیاهپوسته بد بالا بود، ترنسه هم مضطرب قشنگ وایب اینکه سیاهه گروگان گرفته بودش. فکر کنم اومدن سیگاری چیزی خواستن که بهشون دادیم. سیاهه گفت کجایی هستین؟ من گفتم بگذاریمش سر کار گفتم جورجیا. ترنسه گفت جورجیا ایالت؟ گفتیم نه جورجیا کشور. سیاهه گفت آره میشناسم با ارمنستان و روسیه همسایهست. داداشمون جغرافیش خوب بود. گفتیم شما کجایی هستین؟ سیاهه گفت سومالی ترنسه هم گفت مکزیک. تو دلم گفتم یا ابالفضل.
بعد سیاهه از علفش بهمون تعارف زد که گفتیم نه ممنون (رفیقم بعدش گفت نگران بودم تو قبول کنی). به نوبت یکیشون با من حرف میزد اون یکی با رفیقم، بعد جابجا میکردن خودشون. ما هم خایهفنگ. ترنسه اومد آروم بهم گفت من از این سیاهه میترسم، میشه من رو تا ایستگاه قطار ببرین؟ گفتم بهت نشون میدم کجاست، سیاهه هم افتاد دنبالمون. کلا گویا داستان این بود که سیاهه دنبال کون ترنسه گذاشته بود. سیاهه خیلی ریز اومد در گوشم گفت این (ترنسه) کیرم رو ساک میزنه. بالای بالا بود. فک کنم یک چیزی جواب دادم در این مایهها که نه بابا یا تبریک یا همچه چیزی. رفیقم گفت همون موقع ترنسه بهش گفته بوده این سیاهه مجبورم کرد کیرش رو ساک بزنم، طبیعیه؟ رفیقم هم گفته بوده نه طبیعی نیست. ترنسه یک التماس خاصی در نگاهش بود. همونو رفتیم لب خیابون به ترنسه یه جهتی با دست نشون دادم گفتم همینو برو میرسی قطار. گفت میشه برسونید منو تا اونجا گفتم نه قربونت برو میرسی خودت. سیاهه هم دنبال کون ترنسه و ما. هیچی اشاره رو که دادیم با رفیقم راهو کج کردیم گام سریع که فقط از زاویه دید این دو تا خارج شیم نتونن بیان کونمون بگذارن. از دور پاییدیم و مطمئن شدیم دور شدن برگشتیم خیابون اصلی. رفتیم یه فرش اسلایس پیدا کردیم نشستیم، نیم ساعت بعد رفیقم گفت ببین شت سیاهه بیرون دره. نیگا کردیم دیدم بله، داداشمون بطری هنسی به دست وایساده مغز 4 5 تا پسر تینیجر کانادایی رو گرفته به کار. این کسخلا هم خیلی جدی وایساده بودن داشتن بهش گوش میدادن. گویا ترنسه از دستش فرار کرده بود و خودشو رسونده بود ایستگاه قطار. اومدیم از فرش اسلایس بیرون با یکی از تینیجرا چش تو چش شدم زیرلبی گفتم "در برین". حالا نمیدونم نکته رو گرفتن یا نه.