ابدیت تا به کجا؟

دیگه چندان حال و حوصله ی دانشگاهو ندارم.دوست داشتم همین فردا مدرک فوقو میزدن زیر بغلم میرفتم سربازی.چقدر درس بابا 6 سال 7 سال 8 سال.
انسانهای 5-24 ساله جوری سر نمره و رتبه له له می زنن که آدم از ته دل بالا میاره.


دغدغه های بعضی آدم ها واقعا روحم رو میخوره.مثلا استاد تاسیسات ساختمانمون کاور فوتوی فیس بوکش لوله فاضلابه.مغز طرف رو بریزی بیرون باید یه مشت آهن پاره جارو کنی.یا فکر می کنم درصد گسیل گرما توسط انواع شیشه دوجداره مهم ترین دغدغه ی زندگی یکی دیگه از استادامونه.یه نفر تا چه میزان میتونه به انسانیت خودش پشت کنه.


برم سربازی ستوان دوم میشم.میتونید Lieutenant صدام کنید.


اینکه با کله برم سربازی و از اونجا در برم سرکار و اونجا گه بزنه به اعصابم و فلنگو ببندم برگردم دانشگاه یک واقعیت بسیار محتمل دهشتناکه.
ولی مردان شهریوری خونسرد،قوی و سنگدل(؟) هستند و مطمئن هستم نهایتا کارم به آسایشگاه روانی و نه بیشتر خواهد کشید.


کامنت باند گوش می دهم این روزها.(البته در لحظه نگارش این سطور به طور مشخص نی نوای علیزاده گوش می دهم.اصل جنسه)