مانیفیست فیلیست

امروز می خواهم یک پست طولانی بنویسم.
چند سال قبل تر که هنوز شبکه های اجتماعی و فیس بوک محمل اصلی خرده فرمایشات بعضی نشده بود پشت در توالت جای مناسبی برای این بیانات بود که از نظر دیده شدن و خوانده شدن هم تا حد قابل توجهی تضمین بود.هنوزم سنت در توالت نویسی نسبتا جریان داره گرچه تا حد قابل توجهی جاشو به فیس بوک داده.
شده یه دیگ آشی که هر کی یه چیزی میذاره وسط.از این آشا که هر چی دم دستت میاد میریزی توش.به نظرم لازمه راجع به فلسفه ی "شیرینگ" و در میان گذاشتن ابعاد مذبوحانه ی زندگی شخصی با دیگران یه مقدار بازنگری کنیم:

- آبگوشت روز چهارشنبه دستپخت عمه ی گرامی بنده-
 توضیح تصویر:یک دیگ آبگوشت روی میز و دو سه لیوان نوشابه کنارش
 واکنش ها از قبیل عجب آبگوشتیه یام یام یا دلم خواست و خدا مرگت بده و بدون من؟؟ و این موارد

-پسرعمه عزیزم در مسابقات بین قاره ای روباتیک-
توضیح تصویر:یک کله در تصویر مشخص است که دارد با یک چیزهایی ور می رود
واکنش ها عجب شیطونیه با چی داره ور میره یا هر هر بین قاره کجاست نکنه خارجه نویسنده جواب       می دهد نه بابا ما رو چه به خارج اون یکی جواب می دهد عجب شما رو نه پس کیو و چهل پنجاه تا       کامنت بین این دو نفر در باب خارج و لزوم مهاجرت و این مایه ها.

-توضیح تصویر:کله ی یک خانم جوان با تعداد قابل توجهی قلم آرایش با زاویه 15 درجه نسبت به دوربین با یک لبخند زهرآگین معلوم نیست به کجا این جوری زل زده-
واکنش ها معلومه چیه دیگه بوس و ماچه و عزیزم و این حرفا که این مورد یه مقدار زیادی به سخره گرفته شده معلوم نیست کی مسخره می کنه کی مسخره میشه دقیقا.


بعضا نویسنده می خواهد فهم بالای خودش را به رخ بکشد و یک جمله ی اطلاعات عمومی غالبا نادرست یا یک جمله ی فهیمانه با کوت غلط یا این مایه ها می نویسد.چند نمونه..
- نبین تو برای کشورت چه کار نکرده ای ببین کشورت برای تو چه کار کرده است."رابیندرانات تاگور"
- جالب است به گذشته ی خود نظری افکنیم تا ببینیم شعور به تاریخ نیست چرا که ما 5000 سال تاریخ ثبت شده داریم اما کشورهایی مثل نیوزلند و تایلند تازه درست شده اند اما وضعشان به کلی با ما متفاوت است-
- صبح دلم هوای پنجره ام را کرد
اما پنجره ام باز نشد
و من همچنان به معصومیت کودکیم می اندیشم.."حسین پناهی"

واکنش ها معمولا یک دستند مثل خیلی زیبا بود ممنونم یا آی گفتی و با اجازه شیر کردم..


حدیث نفس هایی که صرفا به درد این میخورن که یه لحظه از ذهن آدم بگذرند یا روایت های مذبوحانه و دیگر موارد مثل قیمتا و نوشته ها و عکس های روشنفکری.
- رفتم پای یخچال در یخچالو وا کردم یه خورده گشتم بلکه چیزی پیدا کنم چیزی پیدا نکردم چه وضعشه این شد زندگی آخه-
- یک روز خیلی خوب با دوستان-

توضیح تصویر:پنج شیش تا سانتی مانتال با ژست  وا سادن جلو دوربین چند تا شونم پهن شدن رو تخت نیششون بازه پشتشونم چند تا لیوانه رو میز میخوان بگن ما این کاره ایم.
واکنش ها چند تا با لب و لوچه آویزون دیگه برنامه می چینین به ما نمی گین؟؟؟بابا شما که دیگه ما رو تحویل نمی گیرین یک دیگه نوشته بوس همتون خوشگلییین یا وای اینارو...

-یکی بیاد منو از این خانه هنرمندان بکنه!-
واکنش ها وای یکی بیاد منوو از خانه هنرمندان جدا کنه!طرف جواب میده اهه تو هم خو یکی بیاد جفنمونو از خانه هنرمندان جدا کنه!اون یکی آره این بهترتره!

یک موردی که به وفور یافت میشه تجربیات افراد از بحران اقتصادیه که هرچند خیلی ایرادی بهش وارد نیست ولی کم کم شبیه یه بازی اینترنتی شده تا اینکه موثر باشه یا هرچی مثلا امروز رفتم کشک بخرم هفته پیش خریده بودم 956 تومن امروز خریدم 1065 تومن!یا دلار 3226 تومننننننن ووااااه!بقیم در جواب موارد مشابه رو عنوان می کنن.
چیزی که تو این دوره زمونه زیاده روشنفکر فعالیت های این گروه غالبا گذاشتن عکسه که هر چقدر عناصر روشنفکری تو عکس پرشمارتر باشن امتیاز عکس بیشتره حداقلش قهوه و سیگار و آویزون کردن گلیم به خوده.
بعضا برای خودنمایی یا عرض اندام فرد از خود در موقعیت های بغرنج عکس گرفته تا تحسین دیگران را برانگیزد مثلا چمباته زدن روی کف پنجره با پنجره ی باز که با یه تیر دو نشونه اگه سیگار بگیری دستت بیرونو نیگا کنی عکس سیا سفید باشه روشنفکرم محسوب میشی.موارد دیگر برای جلب توجه عکس انداختن با حیوانات هرچی کمیاب تر بهتر پیدا نشد گربه ی خیابونم جواب میده.ژست غرق شدن در دریا که زیرش بنویسی من در حال غرق شدن در دریا یا عکس با شلوارک در خارج تحت عنوان من در خارج و موارد فراوانی از این قبیل برای برانگیختن تحسین دیگران.اعتراف می کنم خودم وقتی فیس بوک داشتم یه بار با کلاهخود عکس گرفتم گذاشتم که خیلی جواب داد و کلی مورد توجه واقع شدم.یه بار دیگم با شمشیر سامورایی گرفتم که اونم بد نبود.
از این تست ها و سرگرمی های فیس بوکی هم که خواهشا بگذریم که گویا هدف اینه که تا حداکثر مقدار ممکن بی معنی باشند.مثلا امروز چند درصد هستید؟یا همسر شما چقدر به خودتان شبیه خواهد بود؟و این موارد.

قلم فرسایی کردم بسی.خلاصه اینکه ما از آنجا به اینجا پناه آوردیم.اما جو وبلاگستان هم با جو نسبتا معقول تری که در زمان رونق داشت تفاوت کرده.در گشت و گذار رندومی که در وبلاگ ها کردم بیشتر با دو دسته وبلاگ مواجه شدم.دسته ی اول روشنفکر ها که از همقطاران روشنفکران فیس بوکی هستند و در نگاه اول از اسم وبلاگ شناخته می شوند.اگه یه وبلاگ اینجوری میخواید بزنید پیشنهاد می کنم اسمشو بذارید نانوشته های یک زن آنارشیست با عطر تند و کافه لاته.حالا کلماتشم یه خورده جابجا شد عیب نداره بهترم میشه.مثل عطر تند یک زن آنارشیست با کافه لاته.توشم خیلی مهم نیست چی مینویسید فقط یه جوری بنویسید خواننده خیلی نفهمه چی به چیه.
اما دسته دوم وبلاگ ها که آدم در مواجهه باهاشون گریزان به دامن دسته ی اول پناه میبره رو میتونین در لیست وبلاگ های به روز شده به سادگی پیدا کنید.تم نوشته های این وبلاگ ها هم از عنواناشون به راحتی قابل برداشته:
همسر عزیزم منم دوستت دارم/یادداشت های سید عبدالله و زنش از دبی/من و زنم(شوهرم)/جاده ی زندگی ما از ایران تا آمریکا/دلتنگی های آناهیتا از آلمان/من و همسرم در اروپا/من آره درست شنیدید من در اروپا/عاشقانه های من و زنم و...
اسمشونو بذاریم وبلاگای دونفره بهتره و بعضیام گویا صرفا وبلاگو درست کردن که بگن ما خارجیم.اولا فکر می کردم کمن این وبلاگا ولی الان دیگه اینجوری فکر نمی کنم.

اینها صرفا دغدغه های و نظریات مشعشع من در مورد این فضاها و رفتارهای اجتماعی صورت گرفته در آنهاست و چند سالی توی ذهنم میگذشتن که بالاخره نوشتمشون.هیچ گونه ادعایی مبنی بر اینکه آدم متفاوت و جالبیم هم ندارم.اگه دانشجویان جامعه شناسی خواستن من مانعی نمی بینم که با ذکر منبع از این پست استفاده کنند.اگه کسی خواست میتونه این پست منو بذاره تو فیس بوکش.فقط بهم بگه چند تا عکس خوبم از خودم بدم باهاش بذاره.



Bosnic

یک مقدار از شرایط آرمانیم دور هستم و تنها چیزهای جالبی که توی این چند وقته بهشون فکر کردم یکی اینه که چقدر جالب میشد استان های قم و اراک و قزوین دریاچه بودند چون هیچ نکته ی هیجان انگیزی ندارند و دیگر این که به طور جدی به مهاجرت به بوسنی و هرزگوین که الان گویا دیگه هرزگوینش پریده فکر کردم.چون از بچگی دوست داشتم توی سارایوو زندگی می کردم و به معلمای دبستانم هم چند بار اینو گفته بودم که هیچ وقت جواب خاصی ازشون نشنیدم.سارایوو آب و هوای خیلی مطبوع و سرد و نمناکی داره و کوه و درخت زیاد داره.مضافا این که مردم با ادیان مختلف در صلح و صفا دارن کنار یکدیگر زندگی می کنن.(البته بعد از جنگ 20 سال پیش که همدیگرو قتل عام کردند).یک نکته ی جالب دیگه راجع به سارایوو اینه که اونجوری هنوز پیشرفته نشده که آدم خیلی خوش بحالش بشه ایده ام اینه که یه چیزی تو مایه های پاریس جنگ جهانی یا نیویورک دوران رکود اقتصادیه که خیلی جای جالبی میتونه باشه از نظر من.

این کشورهای بالکان یک تختشون کمه هر ماه باید یه آپدیت از نقششون بدن بیرون که احیانا کشوری مستقل شده باشه یا ایالتی از این کشور پریده باشه اونور..آروم بگیرین لطفن اونقدر ها هم که فکر می کنین با هم فرق ندارین.فقط مختصری تفاوت قومیتی دینی که ممکنه خون همدیگرو بابتش بریزین ولی بر پایه ی احتمالات که نمیشه زندگی کرد.

چند وقته به این مسئله هم فکر می کنم که اگه احیانا روزی توی ایران به قدرت برسم دوباره ارمنستان و آذربایجان رو ضمیمه ی ایران می کنم.تصمیم دارم این پیشنهاد رو به گرجستان و روسیه ام بکنم اما در مورد روسیه خیلی مطمئن نیستم که قبول کنن.هرچند خیلی دور از ذهنم نیست که رد کنن چون جز داشتن یک تاریخ رقت بار و سیاست خفت بارتر اشتراک دیگه ای با هم نداریم.

بارون که میاد خوب بعضی آدما دوست دارن پنجره رو وا کنن بیرونو نیگا کنن.منم هر از چند گاهی این کارو می کنم و سرعت خیس شدن زمین و مناطقی از زمین که امکان آبگرفتگی درشون وجود داره رو بررسی می کنم.در همین اوصاف می بینی کله های دیگه ای هم از پشت پرده و پنجره پدیدار می شن.حرکت شایسته اییه انصافا آدم بد نیس اومدن بارونو یا این کوچک ترین کاری که از دستش بر می آد ارج بنهه.

چند روز پیشم که بارون اومده بود یه بچه هه کلشو از پنجره کرده بود بیرون و یه چتر قرمزم گرفته بود رو سرش.صحنه ی جدا ارزشمندی بود.یاد بچگی خودم افتادم که چتر می بردم حموم با لباس وا میسادم زیر دوش.

اوضاع پایداری خواهم داشت تا چهار پنج ماه آینده و چه بسا تا یک سال آینده چون دارم برای ارشد میخوانم و به سربازی فکر می کنم و همچنان رویای مهاجرت به بوسنی و هرزگوین را در سر می پرورانم.