سه غریضه

1.آنچه من از همینگوی آموختم (البته نه صرفا از همینگوی) :
نویسنده نسبت به واقعیت تعهد دارد، و حتی ما هم که وبلاگ نویس هایی ساده بیش نیستیم، نسبت به واقعیت تعهد داریم.
و آنجایی که نمیدانیم می بایست زبان در کام فرو کشیم.(از قضاوت یا تز دادن یا هرچی)


2.یه اعتقاد مضحکی هست که برخی دارن مبنی بر اینکه ایرانیا چون انسانهای پیچیده ای هستند خندوندنشون سخته و خیلی طنز رو می فهمن و اروپاییا و آمریکاییا خیلی سطحین و جوکاشون اینقدر لوسه که خدا می دونه، مثلا تعریف کن یه ژله اینقدر می لرزه انگار داره می رقصه، غش می کنن از خنده.

مثال نقضش که واقعا حکم توضیح واضحات رو داره تفاوت سطح سریالای کمدی ایرانی و مثلا آمریکاییه، و برنامه های کمدی من جمله استندآپ کمدی که نمونه موفق ایرانیش الان خندوانه ست که بلاهت تو صورت آودینس یا تماشاچیاش که شبیه یه مشت میمون خنده رو هستند موج می زنه، اون رامبد جوان هم انگار چوب تو ماتحتش کردند که بخنده.در کل ایده ی یه برنامه استندآپ کمدی خوبه البته، ولی به نظر من فضای ایده آل برای استندآپ کمدی استودیوی تلویزیون نیست، کافه یا جاهای خودمانی است، مخصوصا وقتی تریبون های رسمی یک کشور من جمله تلویزیون سانسورگر و ریاکار هستند.البته اینجا بحث زیرساخت ها هم مطرح می شود، چرا که کافه یا بار تو کشورای دیگه یه مکان خودمونیه که ملت صبح یا شب برای صبحانه یا خستگی در کردن بعد از کار میرن یه لبی تر کنن یا هرچی، و می طلبه یکی بره بالا استندآپ کمدی بره، اما اینجا بار که یختی، کافه هم به اماکنی اطلاق می شود که با رندی لیوانی چای و برشی کیک را به قیمت پول خون باباشون می چپونن تو کون ملت.
در ادامه بحث طنز، بیایید همگی از سطح فهم طنز عامه گذر کنیم.اگه یه ملاکش جوکهای رد و بدل شده تلگرام و اینا باشه، کاملا میشه به وسعت خرابی ها پی برد.
هرچند با نگاهی به نیمه پر لیوان در میابیم که کلی وبلاگ خوب هست که قلم های بکری توشون می نویسند و هویتشون هم کلا معلوم نمیشه، از اون طرف یکسری توتالیتر من جمله پوریا عالمی و نیما دهقانی و ... با پروپاگاندای قویشون عرصه رو بر این استعدادهای ناشناس تنگ کرده اند.
خیلی وبلاگام بامزه ن در کل، در حالیکه نویسنده وبلاگ نمیدونه بساط نشاط ملت رو فراهم کرده است.مثلا یکی که عنوان وبلاگش هست زندگی این روزهای من و محمدم، این یا داره طنز نامحسوس کار می کنه یا اگه جدا فکر می کنه زندگی این روزهای اون و محمدش برای بقیه مهمه یه چیزی تو مایه های طنز تلخه.
برو روزی 5 تا پست بزن اخبار مذاکرات هسته ای رو به حالت انتقادی  و علامت سوال کپی پیست کن اسم وبلاگتم بذار رهسپار با ولایت استان بوشهر شهرستان برازجان جذاب تری.

با این جمله خانمان برانداز توی Blind Surf (لغت اختراع خودمه) مواجه شدم:
"
عزیزدلم سلام پسرم خیلی دوست دارم بدونم چه شکلی هستی، بیشتر شبیه منی یا شبیه بابایی، یا شاید تلفیقی از هردومون"
"شاید" تلفیقی از هردومون؟این یکی داره بنیان تولید مثل رو زیر سوال می بره.خیلی متهورانه ست.


3.میگن کلام قدر داره، خوب نوشتار هم قدر داره چون یک مقوله اند، که این مسئله باعث میشه آدم سر نوشتن تک تک جملات حساسیت به خرج بده.

منم تلاشم اینه قدر نوشتار رو حفظ کنم و ژاژ نخایم، چنانکه مثلا در غالب پست های همین وبلاگ چون تریبون مفت بوده خاییده ام، ولی اون تزهایی که بالا دادم رو باید میگفتم چون گیر کرده بود.


ضمنا این خاییدن چه بد فعلیه.


پس نوشت سیاسی:از اونجایی که موجودیت جمهوری اسلامی تو ضدیت با آمریکا تعریف شده، ترک مخاصمه با آمریکا به معنی رنگ باختن ایدئولوژی و متعاقبش حنای حکومته و چیزیه که مقامات مشخصا دنبالش نیستند.برای بقای خودشون هم که شده نفرت از غرب و آمریکا رو در فضای امید ناامیدانه فریاد می زنند.اما دیر یا زود، همه ایدئولوژی ها رنگ می بازند، مقاومت بی فایده ست. 


نظرات 21 + ارسال نظر
هولدن کالفیلد سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:09 http://insidemonster.blog.ir/

فارغ از محتوای پست، مشترک ترین نقطه نظر ما، تا بدین روز، در مورد فعل خاییدن بوده! :))

سیمین سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 16:09 http://www.baran-barg.blogfa.com

آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند؟؟؟

ماهی چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 03:42 http://nimeye-digargoonam.blogsky.com

در باب نظریه ی سوم
به نظرت ینی مایی ک هر جور دلمان میخواد مینویسیم
و سر جملاتمان حساسیت نداریم . اشتباه است ؟

الان ک یکم فک میکنم مینم شاید اشتباهه
خب من این وسط یکمم ب دلم حق میدم ازادی عمل میدم واسه همین حساسیت ندارم.

آره شبیه این میمونه آدم هرجور دلش خواست حرف بزنه.چالش دائمی پیدا کردن مرز دروغ و حقیقته.

ترمه چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 15:22 http://terme61.persianblog.ir

آخ که جانا ، سخن از دل ما گفتی ..... زدن چشم نظر بر سر در وبلاگ همان که گفته بچه اش تلفیقی خواهد شد هم مصداق همین معضل است

شاداب چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 19:07 http://rival.blog.ir

خنداندن من که کار سختی نیست :دی
اتفاقا سریالایی مثل friends یا how i met your mother و غیره رو وقتی آدم میبینه متوجه میشه خیلی هم طنز رو متوجه میشن .. همون چندلر بین آمریکاییا خیلی بامزه و پرطرفداره که ما ممکنه متوجه نشیم زیاد.. دوستم که امریکا درس میخونه میگفت تازه فهمیده یسری جاهاش بامزه بوده وما ممکنه بهش نخندیم.. بالاخره با وجود تفاوت فرهنگ ها بازم همینکه کلی میخندیم با فیلماشون بنظرم ینی خیلی خوبن!
اون مورد تلفیق بچه... فک کنم منظورشون این بوده مثلا دماغش به خانومه بره چشاش به آقاهه و .. تلفیق چهره نه تلفیق ژن! اونکه واضحه...
اون وبلاگای عاشقانه نوشت هم بنظرم شاید افراد کم سن و سال بنویسنشون! هرچند ما خودمونم یه زمانی کم سن و سال بودیم فقط مدل نادانیمون فرق میکرد!! نمیدونم من که نمیخونم اینجور وبلاگارو...

ماهی پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 14:53 http://nimeye-digargoonam.blogsky.com

چالش دائمی پیدا کردن مرز دروغ و حقیقته.


میشه بیشتر توضیح بدی؟

نمی خوام منبر برم،
ولی میشه یه بار نیگا کنیم چیزایی که می نویسیم حقیقت مان یا داریم دروغ میگیم؟
احساسات افکار ...
تراژدی البته اونجاس که خودمونو نشناسیم.

اندراحوالات من و اینجانب پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 17:45 http://aidasaam.blogfa.com

در مورد ایرانی ها ، این نیست که خیلی پیچیده ن یا خیلی بیشتر داننده ن پس خندوندنشون سخت تره ، ادمهای این مملکت چندین قرن زیر سم اسب مغولها ، چکمه انگلیس و روس ، محدودیتهای مذاهب و حالا استثمار مدرن بوده ن . دیگه نایی برای خنده ندارن . به نظرم یه جور بهت زدگی ه ، نه دانستگی .
فکر میکنم هرچیزی که استایل زندگی این خیل عظیم افسرده رو عوض کنه خوب و قابل تقدیره ، دم جوان هم گرم ، حتی اگه به زعم تو مصنوعی و زوری و به زور چوبی در ماتحت میخنده و میخندونه .

با کلیت باقی حرفهات تقریبا موافقم .

ماهی پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 22:39 http://nimeye-digargoonam.blogsky.com

درسته
من بیشتر اینطور نگاه کرده بودم که با هر جور دلم میخواد نوشتن!قسمتهای مخفی حرفهامو بنمایش بزارم
جدا از اینکه به این فکر کنم ک حقیقته یا نه
و اینکه
تراژدی البته اونجاس که خودمونو نشناسیم.
من یه جورایی برام این شناختنه جذابه
همیشه در حال شناختنه خودمم
من نه صد در صد ولی حتما هشتادوپنج درصد رو به بالا خودمو میشناسم.
مرسی باعث شدی بیشتر فکر کنم و دقت کنم:)

همین شناخته باعث میشه واقعی تر بنویسیم.
خواهش می کنم.

ماهی پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 23:02 http://nimeye-digargoonam.blogsky.com/

بزار یه حرفمو تکذیب کنم
من همیشه در حال شناخته حودم نیستم!
در واقع اکثر مواقع ذهنم درگیرشه!:))

پریسا پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 23:51 http://starsss.blogfa.com

هنوز خندوانه رو ندیدم با اینکه تقریبا همه جا ازش صحبت (تعریف) می کنند ..
اما حدس می زنم تحلیلت از رامبد جوان بجا بود. :)

مگهان جمعه 26 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 16:33

در حد مرگ به شاید !!! خندیدم .


+ من احساس ناجالبی دارم آدمای دانا بخونن بلاگمو:| همینجوری گفتم بگم

منظورت منم؟
من اگه دانا بودم جای وبلاگ نوشتن میرفتم دنبال یه کار آبرومند:)

پ.م جمعه 26 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 22:04

هی فیل! مگه شغلت چیه؟ مواد فروشی؟

پ.م جمعه 26 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 22:06

یکی از هم خدمتیام بهم پیشنهاد کار داده... قاچاق مواد مخدر! نظرت چیه کلی پول توشه!

به ریسکش نمی ارزه بگیرن اعداممون می کنن.چه موادی هست حالا؟

پ.م شنبه 27 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 17:46

آره اعدامی میشیم! ..بی خیال
هروئین! چون پرسیدی بهت گفتم میگه درصد خلوصشم تضمین شده ست!

حالا درصد خلوصو چیکار داری خودمون که نمیخوایم بزنیم میخوای قاچاق کنی.
من اگه بخوام تو خلاف بیفتم تجارت سکس رو ترجیح میدم پولش بیشتره خطرشم کمتره.

تراویس یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 08:43 http://travisbickle.blogsky.com/

ببین دوست عزیز خیلی کلی گفتی.قرار نیست کسی که وبلاگ مینویسه علامه دهر باشه و فقط درافشانی بکنه و پند واندرز و سخنان حکیمانه بگه.به نظر بنده حقیر رسالت وبلاگ همینه که آدمها توش افکار و نظرات و خاطرات و تجربیات خودشون رو بروز بدن.خوب خیلی از نرم افزارهاوبرنامه های اجتماعی هستن که میشه توشون این کار رو کرد.اما پنهان کردن هویت واقعی تو این برنامه ها کمی سخته.پس نتیجه گرفته میشه وبلاگ نویسی آخرین راه بروز احساسات یه نفر هست.و از اونجایی که اکثریت قریب به اتفاق ما وبلاگ نویس های گمنام هستیم پس چه لزومی داره پشت نقاب حرفهای گنده خودمون رو قایم کنیم؟؟
نکته بعدی در مورد خصلت ایرانی ها بهت حق میدم.اصولا ما بزرگترین کشفهای تاریخ رو انجام دادیم و بزرگترین امپراطوری ها رو داشتیم و بهترین دانشمندها رو داریم و همه به مرز و بوم ما حسد ورزی میکنن و ما خیلی کارمون درسته.
اما این استندآپ کمدی رو من اصطلاحش رو نمیدونستم و ممنونم ازت که گفتی.ولی تو ایرانی ها هم مکس امینی رو داریم که کارش خیلی خوبه.
و در کل در مورد طنز هم بگم که بهترین،زیباترین و هوشمندانه ترین نوشتار متن حال حاضر به نظر من صفحه فیسبوک ژانر هست.

نه من اصلا نمی گم وبلاگ نویس پندهای حکیمانه بده، کی همچی حقی به خودش میده، اتفاقا مثلا سبک نوشتن تو رو جدا به خاطر تاثیرگذاری در عین سادگی تحسین می کنم.اتفاقا چیزی که مارو جذاب می کنه اینه که چقدر بتونیم خوب از واقعیت های خودمون بنویسیم.من میگم نباید دروغ بگیم،نباید خودمون رو چیزی نشون بدیم که نیستیم و از کارهایی حرف بزنیم که نکردیم،چون خواننده ما چیزی از واقعیت ما نمیدونه و به گردن ما حق داره.شاید آدم بگه خوب مگه مریضم دروغ بگم، ولی باور کن میگیم.
مکس امینی بامزه ست موافقم باهات،ژانر فیس بوک هم تمام توصیفاتی که ازش کردی کاملا موافقم اصلا میخواستم جزو نیمه پر لیوان ازش یاد کنم تو پست.

تراویس یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 11:58

قربانت

پگاه یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 14:37 http://fakhteyeepegah.persianblog.ir/

یاد برکینگ بد افتادم. اونجا که توی کامنت ها بهت پیشنهاد کار شد
تجارت سکس؟! ینی چی؟

پرسودترین تجارت های دنیا تجارت مواد مخدر،تجارت سوخت و تجارت سکسن.تجارت سکس یه جورایی قاچاق انسانه برای سکس بیشترم تو کشورای توسعه نیافته بازار داره

پ.م یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 17:38

تجارت سکس دمو تشکیلات مفصلی می خواد که در توان هرکسی نی بایست پشتت قرص به یه جاهایی گرم باشه ولی مواد مخدر خرده پاشم که باشی تا دم به تله ندادی بردی.. بین تجارت مواد مخدر و سکس که هردو شون از کارای کثیفند وجه شباهتیم هست اونم اشتهای سیری ناپذیر آدماست در این دو مورد تا مرز نابودی خودشون ادامه میدن شایدم تا نابودی کامل.. . در کل چه چه سکس چه مواد چه سوخت هر سه اینا نمیدونی بدون در انحصارند یعنی انحصاریند از دست آدمای عادی خارجه مال یه عده خاصه.. .

اگه استعداد و خلاقیت و کمی پشتکار داشته باشی در این زمینه ها مطمئنا به یه جاهایی می رسی ولی خوب باید آدمش باشی نه مثلا من که سنگین ترین خلافم فرار کردن از دست پارکبانهاست

شاداب سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:22 http://rival.blog.ir

شما چرا باید از دست پارکبانها فرار کنی؟؟
مگه چیه؟

پول نمیدم در میرم

پاپیون چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 11:41 http://oinion.blogsky.com/

ما ملت ایرانی متخصص ترکمون زدن تو تکنولوجی های روز هستیم هر نوعش رو بخان به گه بکشن کافیه بیارن ایران!

در مورد وبلاگ نویسی هم همینطوره چند وقت پیش یکی اومده بود وبلاگ منو پیام گذاشته بود که بیا تولّد عجقم رو تبریک بگو!!!!! ینی کم مونده بود هوق واقعی بزنم
چرا بعضیا فکر می کنن هر کاری که می تونن انجام بدند رو باید انجام بدند؟
یکی از دوستان می گفت: کاش وبلاگ نویسی هم طبقه بندی داشت

میگفتی عجقت میتونه بیات سرش رو بخوره به عنوان کادوی تولدش

آناهیتا یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 00:51 http://farfalla.blog.ir

من از خندوونه بدم نمیاد, البته همه ش رو نگاه نمی کنم و فقط اگه از مهمونش خوشم بیاد. اما به نظر من همینش هم توی این صدا و سیما غنیمته. بهتر از اینه که هر شبکه ای می زنی یا اخباره یا آخوند.

و البته همون آمریکاییای بی مزه یه سریالی می سازن مثه فرندز...

+در مورد .بلاگ, بنظرم اینکه طرف از خودش و احساساتش و درکش از چیزا بنویسه بهتر از اینکه که 4تاشعر و شمع فروزان و 4تا حرف حسین پناهی و اینا بذاره اسمشم بذاره وبلاگ.
درسته بعضیا دیگه خیلی تو لوسیّت زیاده روی می کنن اما خب همینم به سن و موقعیت آدما بستگی داره.. اما اینکه جرات همین نوشتن و خودش بودن رو داره قابل تحسینه.

آره من یکم نظرم در مورد خندوانه تعدیل شد جناب خان بامزه ست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد