I Admit I've Lost Control

یک مسئله ای که در مورد نوشتن وجود داره اینه که هر چی بی پرواتر بنویسی و تولید محتوای بیشتری داشته باشی بالاخره یه چیزی از یه جائیت در می آد ولی اگه آدم اگه خیلی بخواد وسواس به خرج بده جدا از اینکه خودشو سرویس می کنه نهایتا هیچی از هیچ جاش در نمی آد.بنابراین مسئولیت مزخرفاتی که می نویسم رو به عهده می گیرم.ترجبح خودم هم این است که بیشتر فانتزی بزنم تا در مورد خودم بنویسم اما حس و حال فشار اضافی به سیستم مغز و اینا نیست کلا.

گمان می بردم یک تغییر عمده ای در احوالاتم رخ داده که شکم با یک اتفاق تجربی کاملا برطرف شد.دقیقا نظیر اتفاق تلخی که 5 سال پیش برام افتاده بود چند ماه پیش برام افتاد ولی نکته اینجاست که این بار هیچ حسی توم ایجاد نشد در حالی که اون دفعه کلی حس ناک شدم.مسخره است.آدم باید احساس داشته باشه.خیلی مهمه که آدم بالاخره یک حسی-هر حسی-داشته باشه.ببینم آدم پیر شه بدتر میشه یا بهتر؟فکر کنم بستگی به آدمش داره.ژانر پیری من از این پیرمرد درب و داغوناست که ساعت 3 بعدازظهر میشینن تو پارک شطرنج بازی می کنند.فکر نکنم خیلی آدمای جذابی باشن اینا.ترجیح خودم اینه که یه ویلایی چیزی داشته باشم دراز بکشم مارسل پروست بخونم.البته معلومم نیس شاید جوونمرگی چیزی شدم که حالا بریم جلو ببینیم چی پیش میاد.

خوبی بچه ها اینه که با مسخره ترین چیزا خوشحال میشن.یه خوبی دیگه شونم اینه که وقتی ناراحت می شن بعد یه ربع ری استارت میشن که عالیه.بازم مسئله تا حدی زیادی شخصیه،مثلا من چه الان و چه بچه گیام به بهانه های بسیار مسخره ای می خورد تو حالم.(سکون و فتحه روی ر اعمال گردد.)این یکی اصلا خوب نیست.ولی هر چیم سعی کنم خودمو اوکی نشون بدم بازم خرابم.از این رو حال و روز ثابتی ندارم،احوالم ثانیه به ثانیه فرق می کنه.

من احساس می کنم اونجوری که حقمه درک نشدم.به نظر خودم خیلی آدم جالبیم که میتونم کلی داستان هیجان انگیز تعربف کنم.مثلا توی تاکسی که می شینم اونی که کنارم میشینه میتونه جا این که بهم چپ چپ نیگا کنه یا دستشو بکنه توی دماغش بهم بگه چقدر از این که کنارم نشسته خوشوقته یا اینکه ازم بخواد اجازه بدم پول منم اون حساب کنه و من بهش بگم نه جانم هر کی مال خودش.ولی من جدا حالم از مترو بهم میخوره.همه آدما بوی عرق میدن و کلی آدم دور و ورت هست که دستشون توی دماغشونه یا دارن خودشونو می خارونن.کلی پیرمرد اعصاب خورد کن توی اون واگنا وجود داره که زیر لب فحش می دن و وقتی جاتو میدی بهشون ازت تشکر نمی کنن.کلی خانوم میانسال وجود داره که بی ادبانه بهت اشاره می کنن از کنجی که میشه توش لم داد و خوابای کوتاه دید موو کنی به صندلی کناری که ماتحتشون فقط با ماتحت یک مرد همجواری داشته باشه نه دو مرد.خیلی مسخره است.آدمام دو دستن یکیا که حرف نمی زنن و مثل زامبی زل می زنن توی صورت همدیگه و دسته دوم اونایی که با صدای بلند چرند و چال می گن.
اگه یه بالنی چیزی داشتم خیلی ایده آلم بود.هم یه هوایی می خوری هم یه ورزشیه(نمیدونم چرا ولی احساس می کنم باید باشه.)

شاید فکر کنید یه خورده قاطی دارم ولی آخرین باری که خیلی بهم خوش گذشت 4 سال پیش بود که پیش دانشگاهی بودم و نمیدونم چه مرضی گرفته بودم که ضربان قلبم شده بود 150 تا در دقیقه.بعد رفتم بیمارستان و دو شب خوابیدم که شب اول کباب چوبی و شب دوم همبرگر دادن.چند تا پرستار خوشگلم بودن که تا صداشون می کردم می دویدن میومدن ببینم چی میگم.ولی اولش قرار بود یه هفته منو نگه دارن که نمیدونم چی شد روز سوم بهم گفتم دیگه برو خونتون.خیلی اعصابم به هم ریخت.هر چی بهشون گفتم من حالا حالاها باید اینجا بمونم تا حالم خوب شه گوششون بدهکار نبود.دلیل نمیشه چون دکترن حال منو از خودم بهتر بفهمن.بعد اینکه انداختنم بیرون هم چند باری سعی کردم دوباره برگردم که نشد.


 پیش دانشگاهی کلا سال عالی ای بود.احساس می کردی به یه دردی میخوری .حیف شد چه سریع گذشت.


امیدوارم در آینده ی نزدیکی خیلی چیزا دور و ورم عوض شه...به یک ری بورن نیازمندم.



نظرات 4 + ارسال نظر
nastaran سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:00


من خیلی دلم میخواد اون چیزایی که از ذهنم میگذره رو راحت بیام توو بلاگم بنویسم و یک جورایی رسانه ای کنم ولی امان از این خودسانسوری !بلای جون وبلاگ نویس همین خود سانسوریه .باور کن !

نقاشباشی سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 http://www.jecond.blogfa.com

سلام فیل سوپ . وبلاگت دوس داشتم.I Admit I've Lost Control یه جاهاییش مثه تو و یه جاهایش گنگم کرد. با اجازه لینکت کردم. که سر فزصت بیام همه رو بخونم.

پسرک مزخرف پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:12 http://vierzehn.blogfa.com/

پیریا تشکر نمیکنن نه به این علت که فکر میکنن وظیفه ماست جامون رو بهشون بدیم اینطور نیست اونا تشکر نمیکنن چون تشکرشون تمام شده. نظر من روی 48 یا نهایتش 50 ساله هاست اینا رو من امتحان کردم تشکر میکنن هم موقع نشستن هم موقع پیاده شدن.. .
بالون چیه دیگه بیا یکی از اینا بیتره:
http://www.skyshokooh.blogfa.com/post-12.aspx
تازه خرابم شد میتونی سریع بپری پایین اگر تقدیر بر بقای حیاتت باشد زنده میمانی اگر نباشد به حتم.. . تو تهران بخوای هوا بری با یکی از اینا شک نکن با موشک می زننت.. . ممنوعــه ممنوع ! تو بگو چی ممنوع نیست!
(یکی از اینا=هلیکوپتر تک نفره=بالگرد تک نفره).. .

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 01:24

خیلی معرکه و عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد