Private Investigation

اول دبستان یه پسره بود اسمش یوسف بود که افغانی بود و کچل بود و یه پیراهن مردونه مشکی از این چهار خونه ها که یکی در میون برق میزنه می پوشید.مجموعا بچه ی بدی هم نبود و حداقلش اینه که من خاطره ی بدی ازش توی ذهنم نمونده.اما نکته ی سیاهی که من ازش یادمه(جز رنگ پیرهنش)این بود که تفریح این بچه موچه های مدرسه تو زنگ تفریح این بود که دهنشونو پر آب کنن بریزن رو این بیچاره.البته چون من مثل بقیه ی بچه های هم سن و سالم مشکل روانی نداشتم توی این عملیات کثیف هیچ وقت شرکت نجستم ولی به نظرم باید یه حرکت مثبت تری انجام می دادم مثلا اگه الان به اون موقع برگردم شاید برم یه خرده از تغذیمو بدم بهش.آخرشم دقیقا یادم نیس چی شد فقط یادمه هفته ای یه بار مامانش میومد مدرسه سر همین قضایا و نهایتا هم از مدرسه رفت.الان نمیدونم اوضاش از چه قراره ولی با توجه به کودکی نه چندان دلچسبش فکر نکنم خیلی رو به راه باشه.

یه نتیجه ای که میشه از این مباحث گرفت اینه که اینی که میگن بچه ها معصومن و فلانن و بهمانن مزخرفات و چرند محضه.من کلی از آدمای شیشه خورده دار و بیخودی که میشناسم بچه ن.غالب بچه ها عموما دارای سطح شعور و درک فوق العاده پایینی هستن.البته یه سری ویژگی ها رو نمیشه نادیده گرفت مثل این که آدم وقتی بچه س میتونه بشینه با دوستاش ساعت ها درباره ی مثلا جن و پری مزخرف ببافه و کلی لذت ببره ولی وقتی میری تو یه شرکت یا تو دانشگاه آدما عملا حرف جالبی برا زدن ندارن.

البته بچه ها هم استثنا دارند و بعضا خیلی موجودات جالبی ازشان در می آید یکیش بچگی خودم.یکی دیگم بود که خونش نزدیک ما بود طرفای گیشا اینا بود و تابستونا ساعت 3 ظهر قرار می ذاشتیم با هم توی پارک رفتگر.10 متر از بلوار وسط چمرانو بگیری بیشتر فضای سبز داره تا این پارکه.فقط یه دو تا آلاچیق داره و یه مجسمه رفتگر.فکر کنم یه حوض خالیم داره.ولی به هر حال جای جالبی بود فقط مشکلش همون طور که گفتم عدم فضای سبز و آلودگی صوتی و هوایی به خاطر مجاورت با اتوبان بود که برای یه پارک خیلی مشکل بزرگی محسوب نمیشه.چند بار که با این رفیقم تو این پارکه قرار گذاشتیم دیگه مامانامون نذاشتن بریم اونجا که نمی دونم چرا چون جای بدی نبود.چون دیگه نمی تونستیم با هم بریم پارک قرار گذاشتیم ساعت 3 نوبتی به هم زنگ بزنیم که 5 6 بار که اون زنگ نزد من هی زنگ زدم ببینم چی شده که مامانش برداشت و بهم گفت دیگه خونه ی ما زنگ نزن.عجب آدمایی پیدا میشنا.

یه بارم تولد گرفت همین رفیقم (ارسلان) که خیلی چیزی یادم نیس فقط یادمه خونشون به نظرم شیک و تاریک بود و چند تا خانوم خوشگل هم یادمه که فکر کنم خاله هاش بودن.باباشم اومد خواست سرگرممون کنه گفت پشت سر هم وایسین هو هو چی چی کنین مثلا قطارین که سر نوبت صف قطار یه خورده دعوا شد و نهایتا دو سه تا بچه با باباش خشتک همو گرفتن هو هو کردن و قضیه ختم به خیر شد.

از گیشا با این که یه نمه شلوغ پلوغه و موش داره ولی خیلی خوشم میاد و خاطره های خوبی دارم.

بحث تولد و اینا شد یه بار چهارم پنجم دبستان بودم تولد گرفتم که فقط یه نفر اومد اسمش هیربد شیشه چی بود.خونشونم درکه بود اگه کسی درکه زندگی می کنه و اون دور و ور هیربد شیشه چی میشناسه منو خبر کنه برم ازش تشکر کنم.رفیق به این میگن.


نظرات 8 + ارسال نظر
nastaran دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:44 http://nastaran-pashang.com

یه بارم دوستم تولد گرفته بود واسه خودش (مامانش اینا هیچ وقت واسش تولد نگرفته بودن )فقط من رفتم و یکی دیگه .چند تا بادکنک چروکیده زده بود به دیوار و چون قنادی کیک تولد نداشته یا شایدم پول خریدنش رو نداشت با کاک تولد رو برگذار کردیم .کاک هم خیلی خوبه واسه تولد فقط شمع توش فرو نمیره.ما هم سعی کردیم کلی سنگ تموم بزاریم تولدش آبرومند برگذار بشه. کلی سه تایی رقصیدیم و اینا

لایک به دوستت و شما دو تا!

پسرک مزخرف دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 15:16

از این چیزا باید فیلم گرفت با عکس یا فیلم و صد البته اداهای عجیب غریب که وقتی از بچه بخوای در بیاره انواع و اقسامش رو واست در میاره.. اینا بایست ثبت بشند و بعدها زدشون تو پیشونی بزرگسالی.. .

منم یکی بود که چند سالی ازم بزرگتر بود چاقالو بودو گنده اولین برخوردمون با دعوائی مختصر همراه شد من بهش گفت گامبو شرکتی اونم اومد دستمو پیچوند چون تو اون دستم نون بود نمی تونستم کاری کنم بهم گفت بگو غلط کردم تا ولت کنم منم گفتم هیچ وقت همچین حرفی رو نمی زنم و مدام بهش و حرف خودم میخندیدم آخرش دید خرتر از این حرفام ولم کرد رفت بعداْ کلی با هم رفیق شدیم اونقدری که ساعتها باهم بودیم و ول می گشتیم رسید به جائیکه خانواده من شاکی شدن و خانواده اونا هم که چه میکنن اینا این همه باهمند.. .

پسرک مزخرف دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 15:17

منظورم هو هو چی چی کردنا و باقی بچه بازیهای دوران کودکیه.. .

حامد چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:09 http://taxales.blogfa.com

سلام دوست عزیز.
در گذشته سطح جنگل های ایران خیلی وسیع بوده و همچنین پراکنش گونه های گیاهی بسیار زیاد بوده دلایل بسیار زیادی وجود داره که سطح جنگلهای ایران کم تر از قبل شده ایران دارای 5 ناحیه رویشی هست هیرکانی، ارسباران ، ایران و تورانی ، زاگرس و خلیج عمانی که حدودا 12 میلیون هکتار جنگل هست این سطح فقط 7.3 درصد کل کشور است . در سال های 20-21 مساحت تقریبی جنگل های ایران حدودا 19.5 میلیون هکتار بوده .
موفق باشید

فاطی چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 14:11 http://www.jecond.blogfa.com

بررررررررررررررراوو به تو. و دوستت. و نوشتن.براوو.واقعن سرحال شدم.

مهشاد پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 16:25 http://www.mahshadjoon2008.blogfa.com

یعنی واقعا چرا مامان اون دوستت تلفن زدن بهش رو واسه تو منع کرده؟
بعضی از این مامان و باباها بعضی وقت ها خیلی کارهای عجیب و غریبی ازشون سر میزنه

گمونم چون فکر می کرده این که یکی هر روز ساعت 3 ظهر زنگ بزنه خونه آدم خیلی خوشایند نیست

زنی روشن در سایه پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 19:07 http://zaniroshan.blogfa.com/

چه دوران بچه گی تر و تمیزی داشتی!! تر و تمیز یعنی مثبت!! خوندنش باعث تصورش می شد. من بیشتر پسربچه های تخس و شیطون دیدم. به همین خاطر می گم خیلی مثبت بودی!!
دلت شاد و لبت خندون باشه مثل کودکی های گذشته!

سعید چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:33

آدمو به هوس میندازی برگرده به دوران قدیمی وبلاگ نویسی :دی یادش بخیر ، باهات موافقم سبک خودت رو دوباره یافتی :دی مراقبش باش حیفه گم شه دوباره:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد