بالاخره فهمیدم چه طور بر ضد راه و روش پدرم طغیان کنم! طبیعت آنارشی من روشن بود. مثل تری بر لبه ی مرگ زندگی خواهم کرد، گور پدر دنیا. تمدن؟ جامعه؟ به جهنم. به پیشرفت پشت می کنم و برخلاف پدرم ، توجهم را معطوف به درون می کنم نه بیرون.
می خواهم به قعر خودم برسم. به قعر افکار. از زمان فرا بگذرم. مثل بقیه، من در زمان اشباع شده ام، درش شنا می کنم، درش غرق می شوم. خنثی کردن این حقه ی ذهنی همه جانبه آس در آستینم خواهد بود.
جزء از کل- استیو تولتز