بدین شکل

تلخی زندگی اونجاست که آدمها دونه دونه میان، دیر یا زود میفهمی که اینم نمیتونه روحت رو ارضا کنه، اینم نمیفهمه توی مغزت چی میگذره. هر دفعه که از آدمی که بهش نزدیک میشی ناامید میشی، یا احساس می کنی فقط "فکر" میکردی که به آدمی نزدیک بودی، ذره ای از وجوت میریزه. اما آرامش هم شاید همینجاست، این که قبول کنی هیچ کس هیچ وقت قرار نیست ذهن و دنیای تو رو کشف کنه، و خودتی و حبابی که داخلش گرفتاری.

نظرات 3 + ارسال نظر
14 یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1396 ساعت 20:56

هر کسی رو که می بینی یکجورایی و به طریقی در منجلاب آدمیت و زندگی مزخرفِ زمینی گرفتاره و باهاش درگیره این شکلی ام که تو توش موندی ام یه مدلشه سطح انتظاراتت معقوله چرا بقیه آره من نه! در مجموع لاشی بازیه فجیعی رخ داده در این بین واژه اجحاف در حق من تو و بقیه مرده! هر چی بگردی نیست جایی که پیداش کنی و هیچکسم نیست تا جوابگوت باشه نهایت و آخرش گوهه مطلقه سطح متعفن این دنیا و زندگی در این دنیا

آسوکا پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1396 ساعت 21:17 http://asooka.blog.ir/

هرچقدر شناختت از آدما بیشتر میشه
کمتر تمایل پیدا می کنی بهشون نزدیک شی
همون حباب بهتره :)

زینب سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1396 ساعت 09:48 http://twist-again.blogfa.com

دقیقاً همینه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد