Stoned Henge

آنتخوان.

من چه را می جستم؟

من فهم را می جستم.

تو فضیلت داری، به برادرخواندگی.

باشد که حکومتمان، بر هزاره دوم میلاد سیطره فکند.

ناگهان، چیزی پدیدار شد، در تاریکی.

نکته ای، فکری، حسی.

من زبان دوختم، ولی یک نکته ای را آموختم:

هرگز، به روس ها اعتماد نکن.

من احساس کردم رفته ام بر باد.

کلام، دیگر هیچ است.

اما، تو.

تو که نیستی، او.

و من.

جواب من است، دور خودت بچرخ، اما در پایان، تویی بر کرانه زمان.

نه، من کوچه های سنگ فرش باران زده را به ریگ نفروشم، ای بی وطن.

آه، تسلسل.

رهایی.

در ابد.

برای ابد.

ابددبا.

براابددباارب.

براابباارب ابددبا در ابد.

تو نخواهی دانست.

و خواهی نخواهی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد