من از همه‌ی کسانی که تا حالا به هر دلیلی باعث ناراحتیشون شدم از ته قلبم عذرخواهی می‌کنم.

نظرات 6 + ارسال نظر
s سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 20:19

امیدوارم از پست قبلى حالت بهتر شده باشه.

چه آدم خوبی هستی، مرسی. میشناسم من تو رو؟

S چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 19:57

لطف داری. نه نمی‌شناسی.
ولی همین‌جوری محض طنز ماجرا، اگه کمک می‌کنه، من اونیم که تو یه گوشه‌ای از دنیا، تو یه هاستلی با یه دختری دعوام شد و تو اونجا بهم توصیه‌ می‌کردی که درست رفتار کنم. :))

عجیب، یه چیزای گنگی یادمه :) عجب آدم خوبی بودم. کدوم کشور رفته بودی حالا؟

سحر چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 23:16

یه زمان بسیار بعیدی، تو یه مطلبی راجع به دختران ترشیده نوشتی، من بسیار ناراحت شدم که مگر زشت بودن یا خواستگار نداشتن یا ازدواج نکردن برای دخترها اونهم توی ایران دست خودشونه که باید یک پسرکی توی یک وبلاگی مسخره شون کنه، البته ناگفته نماند یه احتمال هم این بود ک با توجه به زشتیم، خودمم بترشم، و از همین بیشتر زورم میگرفت، القصه، بعد از اون تا مدتها وبلاگتو نمیخوندم، بعد از خیییلی سال الان اومدم دیدم هنوز هستی! و البته در حدی پیشرفت داشتی که بابت کارهایی ک نمیدونی چی بوده و کیو ناراحت کرده عذر خواهی کردی!
باور کن در حد پیشرفت ژاپن بعد از جنگ جهانی قابل تقدیره.
موفق باشی مهربون سردرگم! و البته من هم کماکان در ترشیدگی و زشتی بسر میبرم، با این تفاوت که به یک پذیرش شیرین و آرامش بخش راجع به همه چی رسیدم، حتی پذیرش این هوای عفن، بقول اون شاعری که یادم نیست کی بود

من خجالت می‌کشم میرم پستهای اون دورانم رو میبینم. البته فکر می‌کردم بامزه م و شوخی جدی مینوشتم.

سحر پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 11:45

خجالت چیه بابا بیخیال. فرق تو با بقیه اینه که تفکراتت ثبت شده و تفکرات اکثر آدمها نه، من الان حتی به یاد هم نمیارم که یه زمانی چقدر چیپ بودم و چه تلاش مذبوحانه ای میکردم که مثلن به فلانی ثابت کنم من بیشتر بلدم و بیشتر خونده م! خلاصه اینکه همصحبت شدن دوتا آدم مثل من و تو توی دنیای واقعی غیر ممکنه و خوشحالم که اینجا لااقل یه اینترکشنی باهم داشتیم.
کلگری خوش بگذره

قربونت برم.
اگه توییتر داری اونجا خوشحالم میشم در ارتباط باشم باهات، لینکشو میگذارم تو وبلاگ.

سحر شنبه 29 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 00:23

توییترندارم.چندسال پیش ساختم اکانت، اماچون ب اندازه کافی بانمک نبودم ب خواننده صرف تبدیل شدم.ی تلگرام دارم ی واتساپ، البته توی لیست دومیلیون کاری ک قراره بعد دفاع بکنم یکیش ساختن اکانت توییتره. البته همین اینجا بودنم بخاطر ددلاین دفاعمه، تو فکر کن من درچه حد دچار روان پریشی شدم ک یاد وبلاگ تراویس افتادم و از اونجا تو رو پیدا کردم بعد اینهمه سال، البته خداییش چندسال پیش سر یه ددلاین دفاع دیگه باز یاد تو افتادم و کلی دنبال آدرس وبلاگت گشتم، فارسیشو بلد بودم، تمام کلمات شبیه فیلسوف رو سرچیدم پیداش نکردم. یادم بود ک یه خورده شیشه ای داشت اسم وبلاگت ولی نمیدونستم چیه! الان نگاه کردم به اون soap آخرش!!! الحق که نابغه ای.
خداییش فکرشو میکردی یه آدم بادوهزار تامشکل ک دم دفاعشه و تازه نگران جور کردن پول خوراکیای لازم برای دفاعشم هست، بیاد کلی تایم بزاره و وبلاگ تو رو سرچ کنه؟!! نه، فکرشو میکردی؟!! زندگی پر از این سورپرایزاس!
پ.ن: قسمت سورپرایز بودنش شوخی بود جدی نگیر،آخه تازگیا ملت تمام حرفای شوخی منو جدی می انگارن و برعکس

شاداب جمعه 3 دی‌ماه سال 1400 ساعت 13:37

بعد از مدتها اومدم اینجا
متحول شدی؟؟

سلام شاداب چطوری؟ اسمت یادمه، وبلاگ داشتی؟ حافظه‌م پریده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد