شب یکشنبه‌ای هست که شب آمدم دانشگاه و در آفیس، اتاقی واقع در نبش ساختمان که سراسر شیشه و نما دارد در دو طرف. بیرون سفید و برفی‌است، یعنی برف نمی‌آید، نشسته است از دیشب. سرد است و حدود منفی بیست درجه. دانشگاه سگ پر نمی‌زند و تنها خودم هستم. کمی که کار کردم، رفتم پایین و علفی روشن کردم. آمدم بالا و های شدم، فکرهای عمیق و زیاد و حل بسیاری از مسائل و اکنون آرامشی سراسر وجود من را فرا گرفته است و به Pergolesi Stabat Mater گوش می‌دهم. حالا دوباره میرم سر وقت Mad Men. عجب سریالی، عجب دیالوگ‌هایی. عجب سناریوهایی. عجب شخصیت‌هایی.

نظرات 3 + ارسال نظر
فاضله دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:52 http://1000-va2harf.blogsky.com

، دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1402 ساعت 22:58

فاضله خیلی خوبه

آره

afsaneh سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1402 ساعت 18:13

loved that sereis

محشره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد